"نمیدونم...کیا میان؟"
همونطور که برچسب روی شیشه کره بادوم زمینی رو میخوند از شخصی که پشت تلفن بود پرسید.
"پسر...توکه میدونی جون میون از من خوشش نمیاد!"
شیشه رو توی سبد خریدش گذاشت و با هل دادن سبد به راه افتاد.
"جدا از اون من نمیخوام بیام شکار.شما خودتون برید."
به جونگین گفت. حقیقت این بود که اون هرگز از شکار خوشش نمیومد. بنظرش کار خسته کننده و کثیفی بود و مهم تر ازهمه اینکه توی مدت شکار مردم اون رو لخت میدیدند.
وقتی به سمت راهرو بعدی چرخید و چهره آشنای پسری مو مشکی رو دید با عجله به تماسش خاتمه داد."باشه.خیلی خوب... میام."
همسایه امگاش سعی داشت یه بسته قهوه رو از بالاترین طبقه قفسه برداره اما موفق نمیشد.قدمی به عقب برداشت و با خشم به پاکت خیره شد اخم کوچیکی روی صورتش بود. چانیول لبخندی زد و بهش نزدیکتر شد. به راحتی دست دراز کرد،پاکت رو برداشت و به دست امگا داد.
امگا اول نگاهی به پاکت انداخت و بعد به چانیول،چشم های آبی رنگش پر از تعجب بود."سلام!"
"سلام!...ممنون."
و قهوه رو توی سبد خریدش انداخت.
"این هفته اوضاع چطور بود؟"
از وقتی بکهیون به اون آپارتمان اومده بود دوبار همدیگه رو به طور اتفاقی دیده و فقط احوالپرسی کرده بودند.
بکهیون بدون جوابی ساکت موند و فقط سبد خریدش رو هل میداد."بکهیون؟؟!"
چانیول پا به پاش قدم برمیداشت.
"اون خب...امممم...خوب بود..."
ایستاد و آهی کشید.
"راستش ... افتضاح بود"
"چرا؟چه اتفاقی افتاده؟"
"من از این که تنها باشم متنفرم...دلم برای خونوادم تنگ شده..."
صداش میلرزید و آخر جمله ها رو نمیتونست درست ادا کنه.
"...و حتی نمیتونم خودم یه پاکت قهوه رو بردارم..."
چشم هاش پراز اشک شد و با کف دستش به سرعت چشم هاش رو پوشوند.
چانیول با لحنی آروم اما هشدار دهنده صداش کرد."بکهیون؟!"
"ببخشید...ایشون اذیتت میکنه؟"
آلفای ماده ای که بهشون نزدیک شده بود و با نگرانی به بکهیون نگاه میکرد پرسید.
امگا سر تکون داد و با آستینش اشک هاش رو پاک کرد.آلفای ماده چشم غره ای به چانیول رفت و دوباره سمت بکهیون برگشت."مطمئنی؟"
خیلی آروم پرسید.و با لبخند اضافه کرد:
"اگه بخوای خودم کَلشو میکنم!"
![](https://img.wattpad.com/cover/171017967-288-k227867.jpg)
ESTÁS LEYENDO
the cute omega across the hall(completed)
Hombres Lobo🐾 چانیول یه آلفای تنها و بدون جفته! چطور میشه اگه یه روز یه امگای کیوت و تنها رو که از قضا حتی * مارک نداره * درحال جابه جایی به آپارتمان روبه روییش ببینه؟ 🐾 ژانر: فلاف-ولف🐾 رِیتینگ: [M](+15) کاپل:چانبک نویسنده : woodlandsparrow مترجم : Avina🐰