zero

4.6K 294 13
                                    

پسرقد بلند تر بدون هيچ حرفي دستش رو جلوتر برد و آروم انگشتاي دست پسر مو طلايي رو كه كنار بدنش بود به حصار دستش گرفت،
چشماي غمگين پسر موطلايي متعجب شد،ابروهاشو بهم نزديك كرد تا پسر روبه روشو متوجه عجيب وغير متعارف بودن كارش بكنه،
اما پسرقد بلند تر بدون توجه به واكنش پسرديگه به دستاي بهم گره خوردشون نگاه كرد،
پسر موطلايي كه از اين حالت غريبه زياد خوشش نيومده بود سعي كرد انگشتاشو از دست پسرك روبروش بيرون بكشه،
پسر قد بلند تراما دست پسر موطلايي رو بيشتر فشرد و آروم به سمت خودش بلند كرد و روي سينش گذاشت، اخماي پسر موطلايي بيشتر تو هم رفت و با تعجب بيشتري بهش كه از وقتي درو باز كرده و ديده بودش بدون هيچ حركتي به چشماش زل زده و هيچي نگفته بود تا اين كه بلاخره چشماي لرزونشو ازچشماش گرفته و به دستش داده بود ،چشم دوخت!
پسرك قد بلند تر سرشو بلند كرد و دوباره نگاهشو به چشماي پسر روبه روش داد،
_ميشناسيش!؟
گفت و منتظر جوابي از طرف پسر موطلايي نگاهشو به لب هاش داد.

RemedyWhere stories live. Discover now