"_آلبوم رمدي با وجود ناشناس بودن خوانندش رتبه ي خوبي رو تو چارتهاي اين ماه داره،به نظرتون دليلش چييه آقاي مين؟
_بذارين واقع بينانه جوابتونو بدم،مطمئنن شهرت كمپاني منتشر كننده بي تاثير نبوده ولي با اين حال نميشه از صدا و متن و تنظيم هاي فوق العاده ي اين آلبوم گذشت،
_به نظرتون چرا خواننده خودشو ناشناس نگهداشته؟
_ميدونين كه خواننده هاي ناشناس كه طرفدارايي هم دارن تو دنيا كم نيستن،معمولا دليل ناشناس باقي موندنشونم بخاطر ترس از شهرته،من فرضم همين بود تا اين كه آقاي جانگ تهيه كننده ي آلبوم بهم گفتن كه حتي خودشون هم خواننده رو نديدن و آهنگاي آلبوم از طريق يه واسطه بهشون رسيده و اين يكم منو براي تاييد فرضم مردد كرد،اميدوارم زود تر خودشونو ببينيم و سوالارو شخصا ازشون بپرسيم!
_خیلیا میگن که ممکنه کاورآلبوم ...."با كم شدن صداي راديو با لبخند كم رنگ شده نگاه سواليم رو به نامجون ميدم؟
_مطمئني!؟
سرمو براي تاييد تكون و دستمو براي بلند كردن صداي راديو به سمتش ميبرم،
_تا هشت ماه پيش حاضر نبودي اون مغازه رو بفروشي،ميگفتي رنگ و بوي خاطره داره...
الآن يهو ميخواي با يه زير زمين كوچيك معاوضش كني،
بدون بلند كردن صداي راديو به پشتي صندلي ماشين تكيه و نفسمو بيرون ميكنم،
_بايد اون استوديو رو نگهدارم،
نگاه مردد و نگرانمو به بيرون پنجره ميدم،
_مطمئن نيستم كه نگهداشتن اون استوديو بتونه كمكي بكنه ولي من بايد همه ي تلاشمو بكنم!
_واقعا اون آدم اينقد واست ...
صداي آرومش با صداي گوشيش متوقف و من چشمهامو روي هم ميذارم....
_يعني چي كه ديگه نميخواد معاوضه كنه؟مگه ما...
با شنيدن جمله هايي كه خيلي بي ربط به من نيست چشم هاي وحشت زدمو باز و به سمت نامجون برميگردم....!
_فروخته؟!
صداي نامجونه كه توي اتاقك خودرو ميپيچه و تپش هاي قلبمو بالا تر ميبره...!بدون لحظه اي مكث دستمو محكم روي زنگ نگه ميدارم ،
اين دومين باره كه با اميد واهي اينجا امدم تا بپرسم چرا ديگه اين كليد توي قفل در نميره،
_كاري داشتين؟
به پشت سر به سمت صدا بر ميگردم،
صاحب صدا پسر نسبتا جووني توي كت و شلوار گرون قيمته،
_چرا كليدم ديگه كار نميكنه؟
سعي ميكنم عصبانيتمو كنار بذارم و با صداي آرومي ميپرسم،
_چون من قفلشو عوض كردم،
كليد رو از جيبش بيرون ميياره و براي باز كردن در از كنارم رد ميشه،
جوابش قانع كننده نيست كه مضحكه،كارش هم عملا غير قانوني،
_و چرا نبايد كليد قفل عوض شده رو به مستاجر حقوقي اينجا بدين؟
دستهامو مشت و دوباره ميپرسم،
_كارِ تو بود؟
متعجب از جوابي كه ميگيرم نگاه سواليمو بهش ميدم،
_آلبوم!
بالارفتن ابروم طبيعيه چون مثل اين كه كسي غير از نامجون و آقاي جانگ از اين قضيه خبر داره،
كليدو توي قفل ميچرخونه و با اشاره ي دست ،من رو به داخل زيرزمين دعوت ميكنه،
_منو يادت نيست ؟
نميدونم چطور رفتار كنم،شايد يه خبرنگار سود جوئه كه ميخواد از راز آلبوم خبرساز ماه و خواننده ي ناشناسش پرده برداره ،
ولي نگاه غمگينش كافيه تا افكارم رنگ و بوي جديدي بگيرن و حافظم به كار بيفته...،
_جانگكوكم،جئون جانگكوك...
يادمه،پسرك پيرهن زرشكي رو كه منو اميد آخرش خطاب ميكنه...،
دستمو جلو و به دست منتظرش كه به سمتم گرفته ملحق ميكنم،
_فكر كنم يادمه...،_ميدوني؟
سوالييه كه همراه با نشستن روي تخت فلزي ميشنوم...،
_چيرو؟
به چهرش دقيق میشم،
_كه تهيونگ....
نميذارم ادامه بده،چون ميدونم.....!
_ميدونم،خودش بهم گفت!
YOU ARE READING
Remedy
Fanfictionيه وقتايي براي اين كه بتوني ادامه بدي بايد يه سري از خاطراتتو دفن كني،هرچند دوست داشتني،هر چند شيرين...🥀 Vmin/minV Kookv Jimin x girl