Description

2K 307 85
                                    

اگه کسی از لویی میپرسید که بعد از گردهمایی امگاها خودش رو کجا میدید، اون هیچوقت تصور نمیکرد که با یه الفای کله‌شق و بی اعصاب که بنظر نمیاد دوستش داره باشه، در حالی که الفای قبلیش مرده، و یه خوناشام به عنوان دوست صمیمیش داره.

اون فکر کرد که بدترین بخش تموم شده، اون امیدوار بود که با این بچه، اون و هری بیشتر از الان از اون بخش بیرون میان، اما درحالی که همه رازهای تاریک رو ازش پنهون میکنن، مطمئن نبود که این فکر ممکن باشه.

******

سلام سلام!

نمیدونم چقدر منتظرتون گذاشتم یا حتی منتظرش بودید یا نه :"|

نویسنده‌ی داستان پیج واتپدش رو برگردونده، پس احتمالا داستان ادامه پیدا میکنه ^^👌🏻


Love You All~ Behz

The Omega's Alpha (Persian Translation)Where stories live. Discover now