1; only 1 feet apart

464 83 13
                                    

دستشو توی جیبهاش بردو پوف کشید. باورش نمیشد که توی همین کوچه‌ی بغلی پولهاشو دزدیده بودنو مجبور بود دست‌خالی برگرده.
هرچند بهم اعتماد کنید، اون بیشتر نگران دوناتای خوشمزش بود تا اون چند دلار پولی ک همراهش بود. کی میتونه سرزنشش کنه.
به دوروبرش نگاه کردمو اه کشید. میخواست قدم بلند بعدیو برداره که چیزی شنید و پاشو سرجاش برگردوند و عوضش به طرف صدا برگشت.
اون صدا یه چیزی بود شبیه..میوی گربه؟ و چه چیزی میتونست برای هری، کسی که عاشق گربه هاست موثر تر باشه تا موودش برگرده؟
روی زمینو نگاه سطحی انداخت و نا امید شونه هاشو بالا انداخت.
مثل اینکه الان از گشنگیم توهم میزنه؟ عالیه!
ولی..انگار اون صدای ظریف و نازک میو یبار دیگه تکرار میشه. این نمیتونه توهم باشه..میتونه؟
بهرحال هری بازم پشتشو نگا کرد. اونجا فقط یه جعبه رو زمین بود.
یه نگاه اشکالی نداره بهرحال. زبونشو روی لبش کشید و به جعبه بیشتر دقت کرد و زانو زد تا بتونه روشو بخونه.
ه:" منو به خونه ببر "
با خودش زمزمه کردو با کنجکاوی دستشو سمت جعبه بردو بلندش کرد.
اروم تکونش داد و وقتی صدای برخورد چیزی با دیواره هاش رو شنید کنجکاویش بیشترم شد.
اروم در جعبه رو باز کرد و بعد دیدن چیزی که توی جعبه بود از تعجب چشاش گرد شدن.
توی اون جعبه، هری یه عروسک با بدن انسان و گوش و دم گربه ای دید. تصورش باعث نمیشه گریه کنید؟
ه:" شاید مثل عروسکای توی فیلمای ترسناک باشه که تسخیر شدن؟ "
با خودش گفت به فکر احمقانش خندید.
انگشتشو روی موهای نرم اون عروسک کشید.
ه: " مثل ابریشمه "
با لبخند گفتو اون عروسکو - که نسبت به یه عروسک سنگین بودو - بلند کردو جعبه رو روی زمین برگردوند.
ه:" خدایا این بی- "
ولی وسط حرفش یه ناله‌ی کوتاه میو مانند حرفشو قطع کرد.
ه:" مسیح "
هری بلند گفت قبل اینکه اون عروسک سخنگو رو پرت کنه رو زمین و خودشم به عقب پرت شده.
عروسک یه‌بار دیگ ناله کرد، اما اینبار بلندتر و مشخصا از روی درد زیاد.
هری اروم سمت عروسک رفت و بلندش کرد.
ه:" خدای بزرگ...تو دیگه چی هستی؟ "
اروم گفت و هنوزم ازون عروسک میترسید.
چیزی که توی جواب گرفت فقط نگاه اون کوچولو با چشمای درتش و چنتا میو میوی ترسیده بود.
اون گربه-انسان‌نما سعی کرد از دست هری پایین بپره و فرار کنه. هری سریع اونو توی هوا گرفت و اروم موهاشو نوازش کرد.
ه:" هی هی..کامان رفیق..همه‌چی اوکیه "
یه نفس عمیق کشید.
ه:" من میبرمت خونم خب؟ "
با لبخند گفتو موهای نسبتا بلند اون کوچولورو از روی پیشونیش کنار زد.

   ___________
When the oops first met Hi
Like and CM
Luv yall.♡

Loueh [ Larry Stylinson AU ]Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora