" هی هی..بیخیال اون کاملا با من کنار اومده "
هری گوششو بیشتر به گوشی روی شونش فشار داد و خمیری که توی کاسهی تو دستش بود رو برای بار هزارم هم زد." ساکت شو نایل..اون فقط یکم..خب من یکم براش تازگی دارم. اوه نه..من هر اسمی که با ل شروع میشد صداش کردم..ولی اون هنوزم بهم محل نمیده..خدایا تو میتونی خفه شی؟ این اصلا به این ربطی نداره که اون ازم خوشش نمیاد. حتی سگ پیر لیامم با اینکه از من خوشش نمیومد وقتی صداش میکردم برمیگشت..چی؟ امکان نداره اون لوسی باشه احمق، لوسی اسم دخترونس..باشه باشه..باهات حرف میزنم نی، فعلا "
کاسه رو روی میز گزاشت تا بتونه گوشی رو از گوشش فاصله بده. خمیر کیکی که اماده کرده بود رو توی یه قالب شکل قلب ریخت و اونو توی فر گزاشت.
پیشبندشو با دقت تا کردو اونو توی کشو برگردوند. رفت توی حال و خودشو روی مبل انداخت.
" هی رفییق..تو کجاایی؟! "
بلند گفت درصورتی ک میدونست اون دورگه بهش اهمیتی نمیده چون احتمالا مشغول گاز زدن وسایلای خونس.گوشیشو برداشت و رفت توی اینترنت. " اسمای پسرونهای که با ل شروع میشن " یه همچین چیزی رو سرچ کرد و وارد یه سایت شد.
" هی پسرر بیا اینجا "
وقتی لویی رو روبروش دید درحالی ک با چشای درشتش بهش زل زده بود گفت و به کنارش ضربه ارومی زد. یه شکلات برداشت و اونو روی مبل گزاشت و دورگه کوچولو بدون فوت وقت پرید رو مبل تا اونو برداره..هرچند به کمک هری احتیاج داشت ولی هرچی." خب ببینم... " اون کوچولورو بلند کردو روی پای خودش جاش داد. " تو لوکاس نیستی؟ "
با ابروهای بالا رفته پرسید و ال کوچولو با یه نگاه گیج بهش نگاه کرد." خب..لئو؟ لوک؟ لیام؟ لری؟لوگان؟ لینکن؟ "
وقتی دید اون " ال " حتی بهش نگاهم نمیکنه و سرگرم شکلاتشه اهی از سر تسلیم کشیدو گوشیشو کنارش انداخت.چشمش به مجله روی میز افتاد. یه مدل زن قد بلند با موهای قهوه ای و لباسای تماما سفید و نوشته کنارش...لویی ویتان..یه لحظه! لویی؟!
" چقدر من احمقم...هی! لویی! "
یهو دورگه فسقلی برگشت و با تعجب به هری زل زد." گااد باورم نمیشه..من فهمیدمش! پس تو لویی ای! "
هری لویی روی از رو زمین بلند کردو با ذوق نوک بینیشو بوسید.
لویی ناخوداگاه لبخند کوچیکی زد و دستاشو روی دماغ هری گزاشت، کمی خم شدو زبونشو بین فاصلهی ابرو های هری کشید و نخودی خندید.هری لبخند بزرگی زدو اروم موهای لویی رو با انگشتش ناز کرد.
لویی دستشو سمت دهنش بردو بعد اروم دهنشو بازو بسته کرد. هری خندید و لویی دو بلند کردو روی شونش گزاشتش.
" خدای بزرگ لویی تو خیلی پرخوری "رفت توی اشپزخونه و به ساعت نگاهی کرد.
" تقریبا وقتشه "
زبونشو روی لبش کشیدو در فرو با احتیاط و با دستکشای مخصوص باز کرد.ظرفو از توی فر دراورد و روی میز گزاشتش.
" دسرت امادس لو! "
با خنده گفت و لویی فقط سرشو کج کردو با تعجب ب اون کیک نگاه کرد.بعد چن دقیقه که هری مطمین شد کیک سرد شده یه تیکهی کوچیکشو جلوی لویی گذاشت و لویی بعد بو کردنش اونو توی ۲ ثانیه خورد.
هرچند ک هری پشیمون شد چون لویی تا چند ساعت میو میو میکرد و انگار بیشتر ازون میخواست...
_________
دورگه های سایز گربه رو ترجیح میدید یا سایز انسان؟3:
۲۰+ ووت
۱۱+ کامنت
KAMU SEDANG MEMBACA
Loueh [ Larry Stylinson AU ]
Fiksi Penggemar" من پیداش کردم..توی یه جعبهی کهنه و مدت زمان کمی نیاز داشتم تا بهش عادت کنم، ولی جز اون چیزیو نمیبینم..این عادیه درسته؟...نه اون حیوون خونگی یا حتی دوستمم نیست..اون یچیز نزدیک تره که من اسمی براش ندارم . "