جونگ کوک_
عکس برداری آلبوم جدیدمون تموم شده بود و قرار بود با هیونگ ها بعد از عکس برداری بعد از
ظهر بریمرستوران و من خسته تر و بیحال تر از اینا بودم که بخوام برم... پس بعد از خست
ه نباشید گفنتن به کارکنا با هیونگا خدافظی کردم و همین طور که میرفتم میتونستم نگاه خیرش
رو خودم رو .حس کنم... به طرف هتل راه افتادم تا دوش بگیرم. تو راه ذهنم درگیر بود به
رفتارای امروزش فک کردم..لبخندزدمبا به یاد آوردن نگاه های گرسنش رو خودم لبخندم پهن
تر شد و ضربانم شدت گرفت.برنامه های کاریمون طوری بود که نمیتونستیم زیاد با هم
باشیم.......و به طور وحشتناکی یه هفته کامل رو بدون لمس کردن همدیگه گذروندیم...........
واس همین نتونستم با هیونگا برم رستوران. با رفتارایی که داره تحریکم میکنه و این .هنوز
بدتره که نمیتونم اون لحظه لمسش کنم فک میکنم این موضوع به همون اندازه ای که حالم رو
خراب میکنه اون رو هم دیوونه ...میکنه .اینقدر تو افکارم غرق شده بودم که نفهمیدم کی وارد
خونه شدم لباسام رو درآوردم و مستقیم وارد حموم شدم. شیر.آب داغ رو بازکردم با ریخت
ن آب داغ رو بدنم حسی بهم وارد میشد که تمام خستگیم رو خنثی میکرد... با به یادآوردن خنده
ها و نگاه امروزش به من تنم داغ تر از این شد و سرخ شدم. شیر آب رو بستم و با بستن حوله
دور پایین تنم از حموم بیرون اومدم و روی مبل نشستم. گوشیم رو که خاموش بود روشن
کردم و وارد فنکافه شدم .تا بهش فک نکنم......
فنکافه_جونگ کوک
+ آرمییییی. دلم واستون تنگ شده. امروز داشتیم
_ آرمی: عکس برداری تموم شد؟
+ اوه.... بله... همیین الان تموم شده.. و من تازه دوش گرفتم الان رو مبل نشستم و دارم با شما
حرف میزنم..
+ ..خیلی دلم میخواد زود ببینمتون. دلم براتون خیلییییی تنگ شدههه .من به خاطر وجود شما
آرمیا خوشحالم. شما فوق العاده اینT_T
:_ آرمی:لایو نمیگیری؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
کاملا فراموش کرده بودم که ق بل از عکس برداریمون به آرمیا قول داده
YOU ARE READING
"PERSOANA'S:VLIVE✌"
Historia Corta(^O^)❤ژانر:عاشقانه، اسمات، دنیای واقعی❤ (^O^)❤کاپل؟ :ویکوک❤ با سرعت تمام سمتم اومد و بعد از گرفتن بطری نوشابه ای که دستم بود و پرت کردن ش گوشه اتاق محکم منو به دیوار کوبید و لبای خوش طعمش رو که یه هفته دلتنگ چشیدنش بودم وحشیانه رو لبام گذاشت... ل...