۳: جابه‌جایی

4K 632 120
                                    

شیفت جونگکوک تموم شده بود و انتظار کشیدن تهیونگ هم به سر رسیده بود. جیمین به‌سادگی از دوستش خداحافظی کرد و گذاشت اون بره. جونگکوک توی ماشینش خزید و تهیونگ زیاد به مدل ماشین و این چیز‌ها دقت نکرد و بهونه‌ش هم خستگی زیاد از حدش بود.

چند تا جاده رو گذروند؟ یک‌دفعه خونه‌ش دور تر از قلب سئول به‌نظر می‌رسید. سئول شهر خیلی بزرگی بود، درست مثل قلب جونگکوک.
(فهمیدید چی گفت؟ :))) همون "قلبش مثل فرودگاهه، یکی میاد یکی دیگه می‌پره"ی خودمونه)

«آم... این خونمه.»
ماشین رو دم جایی که بهش اشاره کرد نگه داشت؛ رانندگی طولانی بلأخره تموم شده بود.

قبل از اینکه کامل ماشین رو نگه داره یا پارک کنه، ریموت کوچیکی که روش فقط یک‌ دکمه داشت رو از جیبش کشید بیرون و با فشار دادن دکمه درهای پارکینگ باز شدن. خونه‌‌ش ویلایی بود، خیلی تجملاتی و لوکس.

تهیونگ سعی کرد شگفت‌زده نشه، ولی تلاشش بی‌نتیجه موند وقتی تقریباً به خونه زل زد. درسته از یه روستای کوچیک اومده بود ولی با این‌حال این خونه چیزی نبود که یه آدم معمولی که توی سئول زندگی می‌کنه هم بتونه  توش زندگی کنه.

جونگکوک ماشین رو پارک کرد و جفتشون پیاده شدن و تهیونگ تازه فرصت پیدا کرد به ماشین جونگکوک نگاه کنه. یه بوگاتی وریون مخصوص بود که تعداد محدودی ازش توی دنیا موجود بود.

تهیونگ حس کرد دهنش توی ذهنش باز مونده. نتونست تحمل کنه، خم شد و صندلیش رو آروم با دستش تمیز کرد تا خاکی روش نمونه.

جونگکوک یک‌لحظه به حرکتش خیره موند و بعد خیلی آروم لبخند زد و پیش خودش قهقهه زد «کیوت» جوری گفت که تهیونگ نشنوه.

تهیونگ پلک زد  یه‌دفعه خجالت کشید که چقدر دهاتی رفتار کرده(بخدا همینو نوشته بود)، خوبیش این بود که جونگکوک یکی از اون وارث‌های ثروتمند اعصاب خرد کن توی کی‌دراماها نبود.

«خدایا، چقدر اسلوموشنی»
جونگکوک آه کشید و سریع‌تر حرکت کرد.

تهیونگ حرفش رو از خودش پس‌ گرفت؛
جونگکوک دقیقاً یکی از همونا بود.

«فکر نکن توی یه اتاق می‌مونیم، اتاق جدا بهت می‌دم»

تهیونگ انتظار نداشت اون پسر که هر چیزی بود جز مهربون همچین حرفی بهش بزنه:«ا- اوه. البته.» خدا لعنتت کنه معلومه که می‌دونست قرار نیست با هم بخوابن، جیمین گفته بود اتاق جدا داره.

وقتی اطراف رو اسکن کرد، چند بار پلک زد و پیش خودش گفت که براش مهم نیست اگه مجبور شه توی پذیرایی بخوابه، چون خیلی دنج و راحت به‌نظر می‌رسید.

جونگکوک از پله‌ها بالا رفت:«بیا» و بعد تهیونگ رو دنبال خودش کشید، بهش اتاقی که توش می‌موند رو نشون داد. بالای در اتاق کناری نوشته بود " 토끼 방" که معنیش می‌شد اتاق توگی، خیلی بامزه‌ بود چون توگی یعنی خرگوشک. حدس زد اون اتاق جونگکوک باشه.

ASMR Arstist [VKOOK]Where stories live. Discover now