TAE:
از اونجایی که تازه استخدام شده بودم یه پلیس تازه کار بودم. راستش قبل از اینکه وارد اینکار بشم دس به کار خلاف هم زده بودم ولی حالا عوض شدم از این به بعد یه ادم جدیدم
-"آقای کیم فرم ورود رو پر کردید؟"یهو به خودم اومدم: بله جناب سروان اینم فرم ورود چه کاری دیگه از دستم برمیاد؟
- "فعلا هیچی باید امتحانت کنم و هنوز اعتمادی بهت نیس با اون همه خلافی که قبلا انجام دادی"
من واقعا متاسفم اقا شما میتونید به من اعتماد کنید.
- فعلا نه.
رفت و درو بست. چشمم به چن تا پرونده روی میز افتاد و بی اختیار به سمتشون رفتم پرونده هارو تکی تکی نگاه کردم تا یکیشون توجهمو جلب کرد. "جئون جونگ کوک" دزدی،قتل،آدم ربایی این یه پرونده سنگین بود به عکسش خیره شدم چهره مظلوم و در عین حال وحشتناکی داشت
یهو زمزمه کردم هممم...خرگوش کیوت
سریع گوشیم رو از جیبم در اوردم و یه عکس از پرونده گرفتم این پرونده مال منه خودم گیرش میارم.از اونجا خارج شدم و بیرون زدم یه آدرس توی پرونده بود که نشون میداد "جئون" از کجا دزدی کرده بود.
رامو گرفتم و رفتم به یه خونه قدیمی و ویلایی رسیدم زنگ درشون رو زدم و دختری درو باز کرد سرمو پایین انداختم و گفتم
" عصرتون بخیر از اداره پلیس هستم برای جمع اوری اطلاعات به نظر میاد چند وقت پیش کسی به اسم جئون جونگ کوک از شما دزدی کرده میتونید اطلاعات جزئی رو دوباره به من عرض کنید؟"
استرس رو میتونستم تو وجود دختره حس کنم دختره هم سرشو پایین انداخت و با صدای خیلی اروم گفت "جناب ما هیچ ارامش و اسایشی نداریم هرشب یکی از ساختمان های محل به دست همین دزد به سرقت میره من یکسالی میشه که گزارش دادم و هیچکدوم از شما نتونستید دستگیرش کنید لطفا خواهشا کمی به فکر ما باشین"
و در رو بست.
برخوردش جدی بود دوباره در زدم
"خانوم خواستم بپرسم اکثرا چه ساعاتی سرقت میشه لطفا همین یک سوال را جواب دهید"
درو باز کرد و دوباره با صدای اروم و نازکش از پشت درگفت اکثرا ساعت یک یا دو شب به بعد.
تشکر کردم. اطلاعات خوبی بود ولی چرا با این همه اطلاعات دقیق هنوز موفق به دستیگر کردن "جئون" نشدن؟
تصمیم گرفتم خودم امشب به سراغش برم هم یه فرصتی برای ثابت کردن خودم به سروان هم اینکه اون بانی فیس رو ملاقات میکنم...
طرفای ساعت ۱۲:۳۰ بامداد با یه ماشین شخصی به اون محل رفتم حدود چهل و پنج دقیقه نشستم و بعد پسری که ماسک خرگوشی ترسناکی رو صورتش زده بود رو دیدم پیاده نشدم تا ببینم کجا میره
مطمئنا خودش بود اره اون بانی فیس...
دیدم که داره تلاش میکنه از دیوار خونه ای بالا بره دیگه طاقتم سر اومد تفنگم رو پر کردم و از ماشین اروم زدم بیرون دویدم سمتش متوجه من نشد و سریع گرفتمش و به دیوار چسبوندمش از پشت دستاش رو قفل زدم و گفتم گرفتمت کوچولو
جئون زیرلب گفت لعنتییی فکر کردی به همین اسونیاس؟ یهو چن نفر از گوشه و کنار کوچه اومدن بیرون و همشون هم ماسک های خرگوشی داشتن بی درنگ تفنگم رو دراوردم و....
خب خب این قسمت پارت اولش بید کم کم میزارم خسه نشین *-*
راسی قسمتای (+۱۸) رو هم علامت گذاری میکنم ک ب مشکل برنخورین ^^
گایز اگ مشکلی تو نوشتنم هس بگین عوضش کانم ناراعتم نمیشم :)