|آرزویِ آخر شب!|

21 3 4
                                    

من زندگی بدون تورا بلد نیستم.
بی تو فقط روز ها میگذرند و من بی توجه به همه کس و همه چیز فقط در انتظار تو نشسته ام.

هیچکس نمیداند
که من از یادت نمی‌کاهم
و تا به هرجا چشم انتظار تو خواهم ماند.

آخر داستان همیشگی روز ما با آرزوی دیدن و در آغوش گرفتنت به پایان میرسد.
در نیمه شب
به ستاره‌مان زُل میزنیم و همدیگر را آرزو میکنیم!

  -حتی آسمان هم محتاج بودن مارا فهمیده‌است-!

دیداری متفاوت را نیاز دارم.
تا بتوانم اینبار در چشمانت نگاه کنم
دستانت را بگیرم
زیر همین آسمان که بالاخره مارا بهم رسانده
لب بزنم و بگویم
زیبای من
میدانم خیلی سخت گذشت
همه را زیر همین آسمان رها کنیم
  تا من به تو با خیال آسوده بگویم
"دوسَت دارم"

SoFarFromTheStars!Donde viven las historias. Descúbrelo ahora