بهم مهلت بده...

600 76 38
                                    

*قبل از شروع ، پاورقی انتهای داستان رو حتما بخونید¡


☆یه وقتایی مرموز میشی...اما قصد بدی نداری،فقط یه سری چیزارو باید قایم کنی،ن بخاطر خودت،بخاطر همونایی که ازشون قایم میکنی:))☆
#R

[ساعت 3:21ظهر/نیویورک/هتل]

♧Rieal♧

صدا زنگ مزخرف گوشیه ریا روحمو سوهان میکشید و مجبورم میکرد که چشمامو وا کنم.

اه...چراخاموشش نمیکنه!!
سرمو کردم تو بالش و غر غر کردم

+ریاا اون گوشی فاکیتو خفه کنن!!!

ولی هیچ اتفاقی نیفتاد و گوشی همچنان صدا میداد

گااااددددد
سرمو از رو بالش برداشتمو داد زدم و خواستم برم سمتش ولی...دیدم ریا پشت به من خوابه و...

شتتت!!
گوشی خودمه!!!
گوشی که دیشب اون پسره بهم داد..
ریاا هنوز نمیدونهههه
شت!!! چرا سایلنتش نکردم!؟؟

سریع گوشیو که بغل تشک تخت، سمت سرم قایم کرده بودم برداشتم و سایلنتش کردم اما هنوز زنگ میخورد

رو صفحه شماره ی ناشناس بود.به ریا نگاه کردم که هنوز پشتش به من بود.پشتمو کردم بهش و پتو رو کشیدم رو سرم

خیلی آروم جواب دادم..

+ب..بله؟!

_فکر کنم اول باید رئیس با قوانین آشنات میکرد بعد میفرستادتت خونه!

صدای یه دختر بود این کیه دیگه؟
رئیس؟
قوانین؟؟

صدامو صاف کردم

+اهمم..ببخشید؟!

_ساعت 8 باید بیدار باشی مادمازل...ازین به بعد! الانم میای تو اپ inform.x یه سری فایل اطلاعاتی راجع به کار و هویتت برات فرستاده شده. کار توو از امروز شروع میشه!

اتفاقات و حرفای دیشب یادم اومد...
ولی تا خواستم چیزی بگم قطع کرد

مونده بودم تو حرفاش!
از امروززز؟ولی من..منکه مهلت خواسته بودم...

یدفه از پشتم صدا اومد..

یعنی بیدار شده؟!!!!
سریع صفحه ی گوشیو خاموش کردم و گذاشتمش بغل تشک

_ریل؟!

شت!!
بیداره!!

خودمو زدم به خواب..
منتظر بودم ببینم چیکار میکنه که یهو داد زد

_شتتت!!!.ساعت 4عههههه؟؟؟

خداروشکر که بیدارم!وگرنه تو خواب روانی میشدم!

اومد و پتورو از سرم کشید

_ریل...ریل...پاشووو باید بریم خریددد فردا عروسیهههه

XWhere stories live. Discover now