اشتباه نکن!

447 41 48
                                    


"قبل ازینکه دیر بشه دست بجنبون!
چون بعد ازینکه کار از کار گذشت، دیگه پشیمونی و حسرت به درد هیچکس نمیخوره!"
#R

[5:17ظهر/هتل]

♧Rieal♧

+ریااا..... ریااا صبر کننن

تو راهروی هتل اسمشو داد زدم ولی فقط سرعت قدماشو بیشتر کرد.

سرمو از کلافگی تکون دادم و تو راهرو دوئیدم.
رسیدم بهش و از پشت آرنجشو گرفتم.

+ریااا چرا به جای پرسیدن قهر میکنی؟؟

دستشو محکم تکون داد که ولش کنم و با حرص تو صورتم تشر زد:

_بپرسممم؟؟من باید بپرسم؟؟؟ چرا تو هیچی نباید به من بگی؟هااا؟

+خیل خب خیل خب میدونم..دو دیقه صبر کن در نرو بهت میگم باشه؟؟

نفسشو با حرص بیرون داد و با اون یکی دستش دستمو پس زد

رو به روش ایستادم

+ببین...من میترسیدم بهت بگم!

غلیظ،گه نخور نگام کرد

+مسخره نگاه نکن! جدی میگم!

چشماشو چرخوند

+خب...ببین..میترسیدم..چون..عام...خب...من اونو...من اونو...من اونو دزدیدم!

اخم کرد و چهرش یکم جدی تر به نظر میومد

+ازین میترسیدم که...ترس که ن راستش آمادگیشو نداشتم بگم، یعنی...پوفف...ینی... فکر میکردم که کلی سرزنشم کنی یعنی..

حرفمو قطع کرد و صداشو برد بالا

_واقعا انتظار داری این غلطارو بکنی و سرزنشت نکنمممم؟

منم دفاع کردم

+ریاااا خب اونااام گوشیمو بفاک دادن!!!

_تو مثل اوناییی؟!!

+ننن!....ولی ...ولی خب...من گوشییی ندارمممم

_به جهنممم!تو اونارو نمیشناسی ریل!!!نمیدونی دیشب چه بلایی سرمون آوردن الان از کجا معلوم اون گوشی ردیابی نباشه؟!!

+چیییی؟!!!

مثل برق زده ها چشامو گرد کردم.
مثلا هیچی نمیدونم...

_میگم بهت ولی باید از شر اون گوشی خلاص شی

+ن اینو از اون کله گنده ها کش نرفتم یکی از بادیگارداشون بود

Has llegado al final de las partes publicadas.

⏰ Última actualización: Jul 31, 2020 ⏰

¡Añade esta historia a tu biblioteca para recibir notificaciones sobre nuevas partes!

XDonde viven las historias. Descúbrelo ahora