part one

257 33 1
                                    


باز این پسره کجا گذاشته رفته ؟ چندبار باید یه چیز رو براش توضیح بدم ؟ چرا کاری میکنه که تنبیهش کنم ؟ تا کجا میخواد پیش بره ؟
با تمام عصبانیتی که داشت جام توی دستشو محکم به دیوار روبه رو کوبید ..
فورااا کیونگسو رو برام بیار

کیونگسو
وقتی همه زندیگت میشه تنهایی .. وقتی به جای محبت بهت فقط ازت میخوان برای بقای همنوعات از خودت محافظت کنی .... دیگه هیچی رو نمیبینی و هیچی دیگه برات مهم نیست ... قلبت هم میشه مثل بدنت یه تیکه یخ ... چرا من باید یه خوناشام اصیل باشم ؟ تاکی میخوان ازم خون بگیرن تا آزمایش کنن ؟ چقدر میخوان به اون بدبختا درد بدن و آخرم یا بمیرن یا با همون درد ولشون میکنن برن ؟
کی گفته که اگه یه خوناشام باشی میتونی زندگی و جون آدما رو راحت تو دستت بگیری؟

- آقا
تو افکار خودم بودم که با صدای هانس به خودم اومدم
+چیشده دوباره ؟ باز مخزن خون تموم شده ؟ کلافم کردین دیگه
-رییس خیلی از دستتون عصبانین و گفتن هرچه سریعتر به خونه برگردین
+هه خونه .. باشه برو میام
-متاسفم ولی باید همین الان بریم اونجا

دیگه اون روم بالا اومد .. چشمام قرمز شدن .. ناخونام رشد کردن ..دندونای خوشگل نیشمم خودنمایی میکرد ...
با صدای کلفت شدم گفتم
+ وقتی یه بار بهت یه چیزو میگم گوش کن و میدونی که اگه عصبانی بشم حتی اون رییست هم جلودارم نیست ...
ترس رو تو چشماش دیدم برا همین دیگه جلوتر نرفتم از مزه خون خوناشامای دورگه بیزارم مگرنه کارشو همین الان میساختم تا دیگه برام رییس رییس نکنه
با سرعتی که از عصبانیتم هم زیاد شده بود خودمو به اتاق پدرم رسوندم

-پدر من اینجام بگو وسایلشونو بیارن میخوام برم ..
+کیونگسو یه کار نکن کلا زندانیت کنم .. اگرم تا الان همچین اقدامی نکردم فقط به خاطر مادرته ... چندبار باید بهت بگم ما برای اینکه بتونیم از همنوعامون محافظت کنیم نیاز به قدرتی بیشتر از یه خوناشام داریم میدونی چند سال طول کشید تا بالاخره تونستیم خون یه گرگینه اصیل پیدا کنیم؟ گرگینه هایی که نسلشون خیلی وقته منقرض شده ، حالا ما نیاز داریم تا یه قدرت بسازیم بر علیه کینگ ولف ها .. گرگ هایی که از نسل خودشون پیشرفت کردن به کینگ گرگ تبدیل شدن و نسل گرگینه های عادی رو منقرض کردن تا خودشون قدرت برتر باشن ...
ما نمیتونیم جلوشون مقابله کنیم مگر اینکه بتونیم قدرتمون رو بسازیم
فکر میکنی چرا ۱۰۰ساله که تو جنگل مخفی هستیم ؟ و براخودمون مرز تعیین کردیم ؟
چون هرآن ممکنه با پیدا کردن جامون بهمون حمله کنن و نسل خوناشاما هم از زمین برای همیشه محو بشه ..
حالا تویی که یه خوناشام اصیل هستی و تنها نوع ، خونی رو داری که میتونه با اون خون گرگینه ترکیب بشه... اونوقت همش یا از زیر مسئولیتت فرار میکنی یا به منطقه ی ممنوعه میری؟؟؟؟؟؟؟

دیگه از اینهمه حرفای تکراری خسته بودم ولی چیزی نگفتم تا بیان خون لازمه رو بگیرن و برن ...
هه خوناشام اصیل
نسل خوناشاما
کینگ ولف ها
همشون برن به درک وقتی من حتی یه دوست ندارم تا باهاش این روزای سختمو تقسیم کنم ...
کاش میشد که میمردم ..

با شنیدن صداهای گنگی از خواب بیدار شدم ... آه این بوی شیرین و خوشمزه واقعا عالیه من دوسش دارم ... میخوامش... دهنمو مثل ماهی باز و بسته میکردم که مزه انرژی بخششو زیر زبونم حس کردم و با ولع هرچه تمام تر میخوردم دیگه حواسم کم کم داشت سرجاش میومد ..
فهمیدم بازم ازم خون گرفتن و من در اثر تشنگی زیاد از هوش رفتم .. مثل همیشه .. کی به کیونگسو ی بیچاره اهمیت میده فقط خون کیونگسو از همه چی مهمتره حتی از زندگی کیونگ..
بلند شدم کنار پنجره رفتم .. دلم از تنهایی و تاریکی روزای سختم داشت منفجر میشد . کاش یا میمردم یا یکی زودتر پیدا میشد تا بتونه قدرت رو بسازه ..
خداااایا میشنوی صدامو ؟؟؟
میبینی زجر کشیدنمو ولی کاری نمیکنی؟؟؟
تا کی ؟؟؟ فقط بهم بگو تا کجا میخوای ذره ذره نابودیمو ببینی ؟ چرا منو نمیکشی خلاص بشم ؟؟!
حالا که تو اینکار رو نمیکنی خودم امشب خودمو میکشم دیگه هیچی برام مهم نیست ...
.
.
بارون کمی شروع به باریدن گرفته بود ولی برام مهم نبود باید میرفتم تا حداقل یکم آروم بشم تنها مکان آرامش بخش من کنار رود زیر درخت مجنون بود .. حالا تا یه هفته منبع آزمایش دارن و کاری به کارم ندارن .. پس هرکاری میخوام بکنم باید تو این یه هفته باشه چه فرار .. چه مرگ ..
صدای عبور آب از سنگ های بزرگ و کوچیک منو بدجور آروم میکرد ..
داشتم به نقشه فرارم فکر میکردم که متوجه شدم داره صبح میشه و چیزی که منو از اونجا فراری میده تششع های خورشیدیه ...
همه ی وسایلمو مرتب کرده بودم حاضر بودم تا از این جهنم فرار کنم جهنمی که نه یه غریبه بلکه پدرم برام ساخته بود ...
اما غافل بودم غافل از پدرم ...

بارونی که از دیروز نم نم میبارید الان شدت بیشتری پیدا کرده بود که اینم از شانس خوب من میتونه باشه ...
داشتم دور

【POWER KISS】Onde histórias criam vida. Descubra agora