شیرینی های صورتی^^

855 214 18
                                    

- تهیونگ!
+ الو دکتر نام؟!
- تو کجایی ته؟؟
تهیونگ کلافه دستش رو به پیشونیش کشید و تقریبا نالید: دارم وسایل خونه
رو میچینم... میدونی که اسباب کشی کردم.

- اخ به کل فراموش کرده بودم... خیلی خب راحت باش... با دکتر یو تماس میگیرم.

تهیونگ اب دهنش رو قورت داد و بین کارتن های نیمه باز نشست و بعد گفت: حالا چی شده؟

- جونگکوک... پسر اتاق سی و هشت دوباره حمله ی عصبی بهش...
تهیونگ نزاشت حرفش رو کامل بزنه و در حالی که نیمخیز میشد تقریبا فریاد زد: جونگکوک؟؟ خدایا حالش خوبه؟؟ الان میام... الان میام نام.

بعد بدون اینکه اجازه بده دکتر نام حرف دیگه ای بزنه از خونه بیرون زد.

توی راه رو میدوید تا به اتاق سی و هشت برسه.

به سرعت در رو باز کرد و وارد اتاق شد. دکتر یو بالای سر جونگکوک ایستاده
بود و درحال تزریق کردن آمپول دیگه ای بود که با ورود ناگهانی تهیونگ تقریبا از جا پرید.

تهیونگ نفس زنون و نگران جلو رفت و گفت: چی... شده؟؟
دکتر یو موهاش رو پشت گوشش فرستاد و نفس عمیق کشید، میخواست سر تهیونگ به خاطر این که این طور وارد اتاق شده غر بزنه اما انگار حال
خوبی نداشت پس فقط گفت: فقط یه حمله ی عصبی کوچیک بود... الان حالش خوبه بهش ارامبخش تزریق کردیم.

تهیونگ سر تکون داد و روی صندلی وا رفت.

دکتر یو دستی به شونه ی ته کشید و از اتاق بیرون رفت.
تهیونگ نفسش رو بیرون فرستاد و دستهاش رو توی موهاش فرو برد. به نظر رنگ پریده تر از قبل میومد.

کمی اونجا نشست اما با چیزی که به ذهنش اومد از جاش بلند شد و بعد از نگاه دیگه ای از اتاق بیرون زد.
دو ساعت بعد وقتی کوک چشمهاش رو باز کرد تهیونگ توی اتاق بود.
- بالاخره تصمیم گرفتی بیداربشی؟؟

کوک به ارومی سرش رو به طرف صدا برگردوند.
با صدای گرفته ای گفت: خستگی خستگی میاره.
تهیونگ ابروهاش رو بالا انداخت و گفت: یعنی انقدر خسته بودی که این همه مدت خوابیدی؟

کوک پلکهاش رو بست و گفت: به اندازه ی بیست و پنج سال باید بخوابم.
تهیونگ خنده ای کرد و گفت: برات یه چیزی دارم.
کوک پلکهاش رو باز کرد تا چیزی که تهیونگ براش اورده رو ببینه.
تهیونگ از جاش بلند شد و از روی میز کوکی که پر از گلدون بود جعبه ی سورمه ای رنگ رو برداشت و دوباره سر جاش برگشت.

کوک به ارومی سر جاش نشست و گفت: این چیه؟
تهیونگ در جعبه رو باز کرد و چشمهای جونگکوک شیرینی های صورتی رنگی دید.

+ به نظر میاد دو روز گذشته که نبودی رفته بودی تا شیرینی بپزی.
تهیونگ به طعنه و شوخیش با صدای بلند خندید و موهای خودش رو بهم ریخت: عایش... تو خیلی خوب طعنه میزنی.

Mint green cookie🍃Where stories live. Discover now