"MY STORY AND DADDY'S"

2.2K 294 104
                                    

ووت بدید و فالو یادتون نره 😋🌈💜
(این وانشات در فیکی به همین اسم ادامه دارد...)

.
.
.

-"نمیتونی اون دستای تخمیتو تندتر حرکت بدی؟"

+"قول میدم اگه دهنتو ببندی سریع تر انجامش بدم!"

-"همین یه نیمچه کیرمم صاف شد! و لازمه یادآوری کنم که ددی مثل شق کرده ها داره دنبالمون میگرده و اگه پیدامون کنه با هم جرمون میده؟؟"

+"یدقه دندون رو جیگرِ کوفتیت بذار لعنتی! داری تمرکزمو بهم میزنی!"

-"اخححخخخخ لوهااان! نفهممم! تخمییی! فاااک یوووووو! مادر فاکررررر!!!"

+"هییییش به ننه امون چرا فوش میدی صگگگگ! میخوای پیدامون کنن؟؟"

-"به تخمای نارسم!! با باسن پنبه ایم درست رفتار کن احمق! هیچ میفهمی چه چیز با ارزشی زیر دستاته؟!"

+"بکهیون! یا دهن لعنتیت رو میبندی یا همینجوری اینجا ولت میکنم و میرم البته قبلش با تخمام خفه ات میکنم!"

-"این نهایت بیشعوریتو میرسونه هیونگ عزیزم!"

+"یه کلمه دیگه حرف بزنی قسم میخورم که انجامش میدم! در ضمن فراموش نکردی که کدوم خری باعث شده الان اینجا با این وضعیت قایم بشیم؟؟"

بالاخره بکهیون با هدف گیری لوهان، اونم دقیقا به سمت خودش، راضی شد تا دهن خوشگلش رو ببنده و اجازه بده برادر بزرگترش به کارش برسه!
دستای ظریفش رو تکیه گاه چونه کوچیکش کرده بود و با لبای ورچیده، به بوته ی گلی که نمیدونست اسمش چیه، خیره شد.
ولی هیونگ گوساله اش انگار مشکل شخصی داشت با باسنش!
ناله بلند دیگه ای از بین لب های بکهیون بیرون اومد.

+"تخمام دهنت بک! اههه تموم شد گاد…"

لوهان گفت و کون قلمبه بکهیون رو هل داد اونور.
بالاخره آخرین خار رو هم از تو کون دونسنگش درآورده بود! دیگه از بس تو این نیم ساعت با کون بیریختش ور رفته بود، حالش داشت از هر چی کونه بهم میخورد.
بکهیون نفس آسوده ای کشید و با اه و ناله رو باسن سوراخ سوراخ شده اش نشست.

-"من که میدونم تو به کون گرد و نرم و تپلیم حسادت میکنی! حسووود"

بعد هم زبونشو برای لوهان بیرون آورد.

+"لازمه کونمو بکنم تو دهنت تا بفهمی چیزی از مال تو کم نداره روانیه بدبخت؟؟"

در حالی که داشتن نشیمن گاه های زیباشون رو به رخ هم میکشیدن، در گلخونه با ضرب باز شد و لوهان و بکهیون، با دیدنِ پدر عصبانیشون ، که قیافه اش مثل گاو های وحشی در حال زاییدن شده بود، فقط تونستن سرجاشون سکته کنن!

-"من شما دو تا رو میسوزونمممممممممممم!"

+"هااااپچههههههححححححح…"

𝓜𝔂 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂 𝓐𝓷𝓭 𝓓𝓪𝓭𝓭𝔂'𝓼 "ᶜʰᴬᶰᵇᴬᵉᵏ"Where stories live. Discover now