_تو کیستی؟
+من؟ میشناسی اما نمیدانی چه کسی هستم. من نه خوبم نه بد. نه وحشت آورم نه دوست داشتنی.
من همان تکه های کوچک و سبز بروکلی کنار بشقاب استیک کودکیت که به آنها توجهی نمیکردی و مادرت را به خاطر آن غیرزنده های بی خاصیت که کنار بشقاب شامت جا خوش کرده بودند بازخواست میکردی، هستم.
من همان هیولای داخل کمد بچگیت که از ترس آن، شب ها را برای آرام سپری کردن به بهانه دیدن کابوس یک اردک شاخ دارِ آدم خوار، به آغوش و تخت پدرت پناه میبردی، هستم.
من همان سوپ بدمزه و بدرنگِ دستپخت آشپز چاق و بداخلاق دانشکده که با انزجار به تکه کرفس های معلق در اقیانوس بی اندازه ی کاسه نگاه میکردی، هستم.
من همان جادوگر کریه و خبیث داستان های شبانه مادربزگت که ازترس وردهای عجیب غریب، دندان های پوسیده، بینی کج و کوله و خنده های مرگبارش، شب را تا صبح بدون روی هم قرار دادن پلک های لرزانت زیر پتو میگذراندی، هستم.
من همان خارهای گل سرخ باغ عمارت پدریت که از ترس زخم برداشتن انگشتان ظریفت، به تنها لمس کردن شبنم های نشسته بر گلبرگهای لطیفش و مست شدن از بوی خنک و شیرینش از دور اکتفا میکردی، هستم.
من نه خوبم نه بد...من یا بهترینم یا بدترین...
من نه وحشت آورم نه دوست داشتنی...من یا ترسناک ترینم یا مهربان ترین...
من در عین خوب بودن بد هستم و در عمق بد بودن خوب...
در اوج نا امیدی به من اعتماد کن اما محتاط باش چون من همان گرمای وسوسه انگیز لیوان شیر و شکر قبل از خوابت هستم که به واسطه عجله در مزه مزه کردن طعمش، زبانت را میسوزانم.
در اعماق سردرگمی یا بر سر دوراهی به نبال من بیا اما کمی دقت کن چون من همان بادهای موافق شمالی هستم که اگر عازم سفر به کوه های شمال باشی، تو را به دریاهای جنوب سوق میدهم.
من خوبی های نهفته در بدی ها یا زشتی های پنهان در دل زیبایی هستم.
من درخشش یاقوتی یک جام شراب قرمز هزارساله و وسوسه نوشیدن یک جرعه ازآن یا هوس نزدیک شدن به دروازه ممنوعه دنیای زیرزمینی هستم.
من حس نفرت از طعم مشمئزکننده ی اسفناج خام پرخاصیت یا حس لذت در برداشتن یواشکی یک گریپ فروت تازه و آبدار از دکه کوچک گوشه خیابان هستم.
هنگامی که به من نیاز داری و به سمتم می آیی، دشمن قسم خورده ات هستم و وقتی که از من فرار میکنی، دوست و یاور چندین و چندساله ات هستم.
من همانم که پاکی هارا برای تو ناپاک و زشتی ها را به دیدگانت دلنواز می آورم.
من پارادوکسم...تضاد دنیای بالا و دنیای پایین...تناقض لذت حاصل از یک گناه و باغبان نهال کسالت برای انجام یک کار خوب، در وجودت...
من کیستم؟
من یک معادله ی چند مجهولی ام...از همان مسئله های سخت استاد سخت گیر مدرسه ات که هیچ داشمند و فیلسوفی فرمول آن را کشف نکرده...معادله ای که از هیچ راهی به من نمیرسی...
من هستم چون نیستم...وجود دارم چون ندارم...
من منم...ناشناخته
**** ^_^ ****
سلام ریدرای خوبم اینم فیک جدید
خیلی باحاله اینجوری نگاش نکنین
راستی کاورش قشنگه یا عوضش کنم؟؟
راجه به راوی باید بگم سوم شخصه و کلمات کتاب نوشته میشن به جز گفته های شخصیت ها...چون به نظرم به این فیک با این ژانر بیشتر میاد باز شما نظرتون رو بگین.
ناشناخته رو دوست داشته باشین
^^
YOU ARE READING
Unknown ~VKOOK~
Fanfictionناشِناخْتِهـ [متوقف شده] موقع تقسیم عدالت ،زندگی مثل یه معلم عوضیه که بین دانش آموزاش فرق میزاره عده ای خدا میشن... بعضی ها فرشته بعضی ها انسان بعضی ها هم من میشن...من...ناشناخته . . . کاپل:ویکوک . . . ژانر: فانتزی...سوپرنچرال یا ماورایی...ترس...