۱. اينجا كاشته شده‌ ام تا سبز شوم گمانم!

468 66 10
                                    

صبح بود.
سرما زودتراز هرچی مقدمه چینی کرده بود و تنشو بغل کرده بود.
بماند که اون جسم اصلا غریبگی نمی کرد و اغوششو تماما باز نگه می داشت.
بوی چوب اتیش زده به همراه بوی هیزم و دود،ضیافت و کامل می کرد!
نشسته بود  دم حوض.
اخرین بار وقتی دم ماهیاشونو کنده بود همشونو انداختن دور و فقط چندتا پولک سرخ و سفید جا مونده بود.
و حالا دیدن ۴تا دونه ماهی داشت اذیتش می کرد.
دست راستش قاشق بود و دست چپ،یه شیشه واکتکس.
تند تند قاشق و می کرد تو شیشه و خالی می کرد تو حوض.
صدای خاله ی پیرش میومد که از تو خونه داد می زد:

-پاشو بیا این شیتاکه هارو:(یه جور قارچه)،بساب بریزیم تو غذا!

اون پسر۱۵ساله و دنیای بیرون فکراشونو کرده بودن و  تصمیم گرفتن که از هم جدا شن.
خالش جزو دنیای بیرونی بود.بخاطر همین اهمیتی نمیده.
هیستریک بار به کارش ادامه می ده.

-Can I kiss your scars?Where stories live. Discover now