صبح بود.
سرما زودتراز هرچی مقدمه چینی کرده بود و تنشو بغل کرده بود.
بماند که اون جسم اصلا غریبگی نمی کرد و اغوششو تماما باز نگه می داشت.
بوی چوب اتیش زده به همراه بوی هیزم و دود،ضیافت و کامل می کرد!
نشسته بود دم حوض.
اخرین بار وقتی دم ماهیاشونو کنده بود همشونو انداختن دور و فقط چندتا پولک سرخ و سفید جا مونده بود.
و حالا دیدن ۴تا دونه ماهی داشت اذیتش می کرد.
دست راستش قاشق بود و دست چپ،یه شیشه واکتکس.
تند تند قاشق و می کرد تو شیشه و خالی می کرد تو حوض.
صدای خاله ی پیرش میومد که از تو خونه داد می زد:-پاشو بیا این شیتاکه هارو:(یه جور قارچه)،بساب بریزیم تو غذا!
اون پسر۱۵ساله و دنیای بیرون فکراشونو کرده بودن و تصمیم گرفتن که از هم جدا شن.
خالش جزو دنیای بیرونی بود.بخاطر همین اهمیتی نمیده.
هیستریک بار به کارش ادامه می ده.
YOU ARE READING
-Can I kiss your scars?
Romance-تو میدونی گل از کجا میشه پیدا کرد؟! +میخوای با تیغش باز رو رگات نقاشی کنی؟! -میخوام عین یه دیوونه درست حسابی خودکشیمونو بکنیم نقاشی چیه! +پس میخوای بمیری... -اره میخوام براش بمیرم:) کاپل:کایسو_چانبک ژانر:اسمی دراین باره به ثبت نرسیده...!