*برای ان که در جریان قلب و مغز من قرار گیرید.

757 73 17
                                    

۱:این پارت۱نیست...

-در ۱۸اوریل ۱۹۳۰
رادیو بى بى سى اعلام کرد :"امروز هیچ خبرى نیست".
و شروع به پخش پیانو کرد.
زیبا نیست؟
در۳۰مارس۲۰۱۷ هم هیچ خبری نبود.
ناگهان یولِ لعنتی در یک جا خندید و قلبم شروع به ترویج دیوانگی کرد و قلم به دست شد!
تیمارستانی تو مغزم شکل گرفت...ناگهان سکوتی مبهم
و تیک تاک ساعت بیخود روی میز که شاید از دیوار سر دراورده‌ست
مرا میبرد به شهری در اعماق اقیانوس خونالود دستانم
و بغض نشکسته‌‌ام در گلوگاه
قرص های احمقانه که به حلقم میریزند
و پرستار بی‌خانمانی که مرا خر فرض میکند...
در این اتاقک لعنتی سفید
با لباسی که آستین هایش را به گردنم آویخته اند
گیر افتاده‌م
و کاش خیالت از سرم دست برمیداشت...

نکته:
-کلماتم اقتضای سن ندارد اما ترجیحا۲۰سال به بعد را بیشتر
دوست دارد!

-Can I kiss your scars?Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang