mistake

part 3

صدای باز شدن در نشون از این میداد ک آلفرد برگشته.
آلفرد کتشو رو آویز کنار در انداخت و به سمت هال قدم برداشت..

آلفرد: سلام پسرم..روزت چطور بود؟!

لیام: های دد..خسته نباشی.. امممم.. خوب بود.

با به یاد اوردن بوسه اون پسر اخماشو تو هم کشید که البته از چشم آلفرد دور نموند.

آلفرد:مطمئنی خوب بود؟

لیام سرشو به معنای تایید تکون داد و آلفرد بعد از نگاه کوتاهی به لیام شونه هاشو بالا انداخته و رفت و روی مبل مقابل لیام نشست..

آلفرد: فردا با هم میریم این پرونده جدیدو بررسی کنیم

لیام: آم.. اوکی نمیخوای چیزی درموردش بگی؟

آلفرد لبخندی زد..

آلفرد: فردا میگم لی

لیام کنترل کنار دستشو برداشت و به سمت تلویزیون گرفته و روشنش کرد..

فیلمی که دانلود کرده بود و منتظر اومدن پدرش بود تا با هم تماشاش کنن رو خواست پلی کنه که با صدای پدرش دستش رو کنترل ثابت مونده و نگاهش رو چهره پدرش چرخید..

آلفرد: فیلم بدون پاپ کرن نمیشه!

آلفرد بعد از لبخندی که زد بلند شد و به طرف آشپزخونه رفت و بعد از چند دقیقه با دو کاسه پاپ کرن برگشت..

لیام به یاد گذشته ها لبخندی زد.. اون اصلا عوض نشده بود.. قبلا هم هر موقع میخواستن فیلمی تماشا کنن پدرش برا دوتاشون پاپ کرن درست میکرد..

وقتی پدرش نشست لیام بالاخره انگشتش رو رو دکمه پلی فشرد و فیلم پخش شد..
.
.
.

آلفرد:اوکی لی.. پنج قسمت کافیه. من دیگه اونقدرا هم جوون نیستم که تا سه شب بتونم بیدار بمونم..

لیام به بهونه پدرش که اصلا هم قانع کننده نبود ابروهاشو تو هم کشیده و خنده ای کرد

لیام: اوکی ولی چه ربطی به پیر شدن داره؟!

آلفرد ابروهاشو بالا انداخت و وقتی دید نمیتونه جواب قانع کننده ای به پسرش بده خنده ای کرده و به طرفش خم شد و موهاشو بهم ریخت..

آلفرد: وقتی پدرت یه چیزی میگه فقط تایید کن پسرم.. دلیل نپرس.. حالاعم برو بخواب.. شب بخیر

لیام با خنده سرشو تکون داد و در جواب پدرش شب بخیری گفت..

دستشو به طرف کنترل دراز کرده و تی ویو خاموش کرد و بلند شده و پله ها رو طی کرد تا به اتاقش بره..

دستشو رو دستگیره قرار داد و وارد اتاقش شد..
و با خستگی خودشو روی تخت پرت کرد و فکرش سمت پسری که تو کافه بود رفت..

پسری ک برای اولین بار اونو دیده بود و همون بار اول توسطش بوسیده شده بود..

اون پسر قطعا دیوونه بود وگرنه کی کسیو که برای بار اول دیده میبوسه!؟