Chapter 15

338 101 8
                                    

« اون دیگه هیچوقت نمیاد »
« امشب میای ججو؟ »
« اصلا من الان چیم؟ »
« اون کدوم جهنمی رفته »
« میره رو پیغام گیر »




« فک کنم اون دیگه نمیاد »

آرو به شوگا گفت وقتی که اون داشت از پنجره ی اتاق به بیرون نگاه میکرد. نمی خواست نمک روی زخم باشه ولی فکر کرد باید این و بگه. شوگا خیلی احساس بدی داشت و دلش میخواست فقط از این بگذره ، الان ژانت چیکار می کرد. تو چه حالی بود. اونم مثل شوگا بود؟ اون اصلا چرا رفت؟

« اون چرا رفت؟ »

شوگا برگشت پرسید ، آرو داشت روی تخت می‌نشست تا جواب بده ولی زنگ خونه به صدا در اومد و شوگا قلبش یه لحظه افتاد.

« من میرم »

دختر گفت و از اتاق خارج شد. چند لحظه ی بعد صدای در خونه به گوشش رسید. وتف! این قراره همیشه اینجا باشه

« یوگیوم! »

شوگا واقعا سورپرایز شده بود ، فکر کرد اون رفته ولی اون اینجاست توی اتاق ژانت.

« من نباید میذاشتم که میومدی ، تو به اونجا تعلق داری »

یوگیوم گفت و منظور داشت ، اون کیف شوگا رو برداشته بود از روی مبل و روی دوشش بود. آرو دم در اتاق ایستاده بود و به یوگیوم نگاه می کرد.

« هی، من اجازه دادم بیای ولی تو میتونی فقط خودت بری نه کسی و ببری، باشه؟ »

یوگیوم حالت صورتش عوض شد، تمسخر بود. این حالت دستوری از دهن مستر کیم و یوری براش بس بود ، یه بچه دبیرستانی؟

« فکر نمیکنم بودن اون اینجا دلیل داشته باشه »

« هی هی... من با تو هیچ جا نمیام »

شوگا پرید وسط نگاه خصمانه ی اون دوتا و پرید به یوگیوم.

« اره، و این من بودم که بهش گفتم تو دیگه هیچوقت به اینجا برنمی گردی. و مطمئن باش که دروغی در کار نیست، تو نمیتونی دیگه اون و ببینی یونگی »

اون داشت اذیتش می کرد. اون ازش کوچیکتر بود و داشت اینکار و می کرد. اون نمی تونه به ژانت گفته باشه که دیگه به خونه نمیاد. اخه چرا؟

« چون مستر کیم نمی خواد، اگه تو قول بدی که با من بیای اون هم قول میده که ژانت زنده بمونه »

یوگیوم انگار ذهنش رو خوند و بهش جواب داد.

« تو داری تهدید می کنی؟ »

شوگا و آرو با هم گفتن.

« اوه نه، من اونقدر خسته هستم که دنبال اینا نباشم ، خودت میدونی از کجا »

البته ، این کار مستر کیم بود. اوه خدا چقدر ازش متنفر بود.
شوگا خجالت زده و شرمنده بود از اینکه این خانواده رو درگیر خودش و ماجراهاش کرده. اگه خانم بل میفهمید حتما می خواست که شوگا ازشون دور بمونه ، اون هیچوقت یه غریبه رو به دختر خودش ترجیح نمیده. این درست بود. اون باید می رفت.

"FORGOTTEN 1"Where stories live. Discover now