Chapter 16

347 83 13
                                    

« فکر نمیکنم اون دیگه بیاد »
« اگه تو قول بدی با من بیای اون هم قول میده ژانت بیشتر زنده بمونه »
« واو. قرمز بهش میاد »
« ما قرار نیست خون همو بمکیم »
« اگه ازت بخوام با تهیونگ خوب باشی زیادیه؟ »

.
.
.
.


شوگا تقریبا یک کیلومتری رو پیاده رفته بود. بالاخره بعد از چهل دقیقه رسید به ایستگاه اتوبوس ولی طبق ساعاتی که روی تابلوی کنار نیمکت میدید اون باید نیم ساعت دیگه منتظر میموند و فاک. پس تصمیم گرفت که تاکسی بگیره. اون بلد بود چطور باید پول بشماره خوب اینو دیگه از بچگی بلد بود ، معلومه ، اما به مرور اینو هم فراموش کرده بود و به لطف ژانت دوباره یادآوری شد.
در حین اینکه سوار یه تاکسی زرد رنگ میشد به دختر فکر کرد. یعنی اون جواب پیام صوتیش رو داده بود؟
گوشیش رو در آورد تا به آرو زنگ بزنه.

« مقصدتون کجاست؟ »

راننده پرسید. امم... خب اون به این فکر نکرده بود که باید کجا بره واسه غذا خوری.

« من... زیاد ا-اینجا رو بلد نیستم... تو یه رستوران یا یه همچین جایی بلدی که بتونم برم؟ »

شوگا گفت و یکم خجالت کشید. فکر کرد اون راننده تا حالا از این مدل مسافر داشته؟
مرد جوری که بی ادبی به نظر نرسه چند ثانیه به ظاهر شوگا خیر شد و بعد حواسشو به رانندگیش داد. خب لباسای اون مارک نبودن ، پس فکر کرد یه رستوران معمولی خوب باشه. فکر کرد شاید اون یه توریسته و اینجا رو نمیشناسه ، با اینکه چهره ی اون کاملا آسیایی بودنش رو نشون میداد. ولی خب اون یکم لحجه ی انگلیسی هم داشت.

« خب من یه جای خوب و میشناسم »

« ممنون »

شوگا گفت و راننده لبخند زد. وقتی دوباره سرش و کرد توی گوشیش چشماش رو مهم فشار داد و لعنتی زیرلب گفت. اون که شماره ی آرو رو نداشت. پس حالا باید چیکار می کرد؟
" یعنی اون عکسایی که گرفتم و دیده؟ " 
شوگا از خودش پرسید.
" حتما دیده "
" یعنی چه حسی داشت؟ "
اون فکر کرد اون اصلا الان داره چیکار میکنه. اون خونه داره؟ جای راحتی هست؟ کارش چی میشه؟ اون به زور تونست یه دفتر واسه خودش پیدا کنه و کار کنه. یعنی بیخیالش شده؟ اون بیخیالم میشه؟
اون از توی کیف پولش مقداری برداشت و به راننده داد ، وقتی که گفت ما رسیدیم. هوای سرد واقعا داشت اذیتش میکرد پس یکم سریع تر رفت توی رستوران. اونجا خوب بود. گرم بود و خیلی همه جا روشن نبود. اولین صندلی که خالی بود رو انتخاب کرد و نشست.
دختر بلوندی اومد سمتش و شوگا فکر کرد پیش بندش به عنوان گارسون خیلی جلفه.

« خوش اومدین، چیزی انتخاب کردین؟ »

اون خیلی کش میداد کلمه ها رو.

« من هنوز انتخاب نکردم »

شوگا گفت و منو رو برداشت. چشم چرخوند و پیتزا سفارش داد. قبلا ژانت براش درست کرده بود و اون خیلی خوشمزه بود ولی الان هیچ ایده ای نداشت که به همون خوبی هست یا نه.

"FORGOTTEN 1"Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon