من دوباره اینجام ، و توسط یه مشت مست محاصره شدم
همیشه از اومدن به اینجور مهمونیا متنفر بودم ، اما بهترین دوستم همیشه منو به سمت این مهمونیا میکشوند
یجورایی زورش بهم میچربید .البته خودش اینو نمیدونست . کافی بود یه حرفی از دهنش دربیاد و یچیزی بخواد و اگه انجام دادن اون کار به معنی خوشحالیش بود اونوقت این من بودم که هرکاری که میخواست واسش انجام میدادم تا خوشحالش کنم
همیشه منو فقط بعنوان بهترین دوستش میدونست . هرچند من سرزنشش نمیکنم که هیچوقت نفهمیده بود بهش علاقه دارم . چندین بارم بهش گفتم که چقدر نسبت به اطرافیان و کسایی که بهش علاقه دارن بی توجهه . بیشترشم مال موقعی بوده که یکی از دوستاش بهش اعتراف میکرد و اون کاملا سورپرایز میشد . نمیدونست که درواقع دارم با حرفام به خودمم اشاره میکنم
همیشه میخواستم احساساتمو بهش بگم اما هیچوقت نتونستم خودمو برای انجامش راضی کنم . میدونستم که اون همچین حسی بهم نداره و این دردناکتر از مخفی نگه داشتن احساساتم بود
پس با این درد کنار اومدم و تحملش کردم . بهش افتخار نمیکردم ، نه . حتی هنوزم نمیدونم چطور این اتفاق افتاد و الان دیگه مهم نیست .
برای خودم توی مدرسه شهرت کسب کرده بودم و بعنوان یکی از بزرگترین فاک بوی های مدرسه شناخته میشدم
همونطور که گفتم بهش افتخار نمیکنم ... ولی بهم کمک میکنه تحمل کنم . کمک میکنه که حواسمو از کسی که واقعا میخواستم و میخوامش پرت کنم
هر چند زیاد درگیرشون نمیشدم . اگه حس میکردم یکی داره بهم احساسی پیدا میکنه قبل از اینکه بهش صدمه بزنم کات میکردم . چون خودم میدونستم چقدر عشق یکطرفه درد داره و چقدر ممکنه به ادم صدمه بزنه و من این دردو برای کس دیگه ای نمیخواستم
با حس اینکه یکی روی پاهام نشست از افکارم پرت شدم بیرون
"کـــووووووکــــــــی!"
دختر مست دستاشو دور گردنم حلقه کرد . سرشو فرو کرد توی گردنم و اسممو زمزمه کرد
شروع به بوسیدن گردنم که کرد سرمو کشیدم عقب . سرشو آورد بالا و با چشمای خمارش نگام کرد
دوباره سرشو داشت نزدیکتر میکرد که پرسیدم :" چیکار میکنی؟"
باید اعتراف کنم که خیلی جذاب بود
امشب قصدم از اومدن به اینجا این نبود که یکیو واسه خودم پیدا کنم و یه رابطه ی دیگه داشته باشم . ولی وقتی دختره خم شد سمتم و شروع به پچ پچ کردن دم گوشم کرد ، از روی پاهام هولش دادم پایین و از جام بلند شدم
YOU ARE READING
Be Mine || JJK ( Translation Ver )
Romanceتو و جونگکوک بهترین دوستای دوران کودکی هم بودین فقط یه چیزی این وسط وجود داشت ... هیچوقت متوجه نشده بودی که اون عاشقته ©kimseokjoonie