"ببخشید" گفتم و با قدمی که به عقب برداشتم فضای بینمونو بیشتر کردم
"اینجا چکار میکنی ؟" پرسید ، یه نگاه سردرگم هنوز رو صورتش بود
"راستش نمیدونم" چشمامو ازش دزدیدم و اطرافو نگاه کردم "جین و یونگی گفتن میخوان منو ببرن یه جایی ، بعد اومدن اینجا پیادم کردن . بهم گفتن پشت سرم میان اما بعد اینکه پیاده شدم قالم گذاشتن رفتن" لبامو رو هم فشار دادم
"ببخشید . فقط باید برم"
داشتم می رفتم که دستمو کشید و باعث شد بچرخم سمتش
"ا/ت-" میخواست حرفشو ادامه بده اما با صدایی که اومد ساکت شد . شنیدم یه نفر اسمشو صدا کرد و جونگکوک برگشت عقب ببینش . بعد سریع سرشو برگردوند طرف من و دستمو ول کرد "هیچی"
"باید برم ، سعی میکنم بعدا بیام خونه ـت"
یه لبخند شرمنده تحویلم داد و درو بست ، منم اونجا مثل احمقا جلو در خونش ول کرد . چرخیدم و گوشیمو درآوردم به یونگی پیام بدم
ا/ت
شما دوتا بهتره همین الان بیاین دنبالم
یونگی
چرا؟
ا/ت
شما دوتا اینجا ولم کردین رفتین . انتظار داری چند ساعت فاکی همینجا بشینم هیچ غلطی نکنم ؟
یونگی
منظورت چیه ؟ در بزن و با جونگکوک صحبت کن
ا/ت
بیچ قبلا امتحانش کردم
یونگی
خونه نیست ؟
ا/ت
چرا اتفاقا خونه ـست . درو باز کرد ، من عذرخواهی کردم اومدم برم دستمو گرفت که جلومو بگیره بعدشم گفت باید بره و درو روم بست
یونگی
د فاک
ا/ت
میتونین بیاین دنبالم یا نه ؟
یونگی
تو راهیم صبر کن
ا/ت
وقتی سوار ماشین شم سر هردوتونو جر میدم
YOU ARE READING
Be Mine || JJK ( Translation Ver )
Romantikتو و جونگکوک بهترین دوستای دوران کودکی هم بودین فقط یه چیزی این وسط وجود داشت ... هیچوقت متوجه نشده بودی که اون عاشقته ©kimseokjoonie