•18•

1.4K 180 35
                                    

| ا/ت |

با جین سر یه میز نشستیم و منتظر موندیم بقیم بیان . بستنیامونو از قبل سفارش دادیم و به خانومه گفتیم به محض اینکه دوستمون برسه اینجا حساب میکنه

هیچکدوممون نمیخواستیم ببینیمش . وقتی هنوز عضو گروه ما بود همش دنبال جلب کردن توجه جونگکوک بود . همیشه خودشو  میچسبوند به جونگکوک و سعی میکرد از من دور نگهش داره . بعد از اینکه گروه مارو ترک کرد جونگکوک تنها کسی بود که باهاش در تماس بود . اما اونم زیاد طول نکشید

وقتی هم که گفت میخواد گروهو ببینه مطمئن بودم من جزو اون کسایی نبودم که میخواست ببینه 

جین هم ازش خوشش نمیومد ، فقط سعی میکرد به روش نیاره. توی گروهمون جین دومین نفری بود که بهش نزدیک بودم . زمانی که سوجانگ و جونگکوک بیشتر با هم وقت میگذروندن من و جینم به هم نزدیکتر شدیم

ولی وقتی سوجانگ یه گروه دیگه برا خودش پیدا کرد و مارو ترک کرد جین دیگه مجبور نبود تظاهر کنه ازش خوشش میاد

همه غیر از من و جین از رفتنش ناراحت بودن . میتونستم ببینم که جونگکوک بیشتر از همه دلش براش تنگ میشد . بالاخره کم کم همه با این قضیه کنار اومدن و من و جونگکوک هم نسبت به قبل به هم نزدیک تر شدیم

هردومون توی سکوت پشت میز نشسته بودیم و سعی میکردیم قبل از اینکه بقیه بیان از لحظاتمون لدت ببریم . بقیه فکر میکردن ما غیر منطقی ایم چون هیچکدومشون نمیدونستن چرا ما از اون خوشمون نمیاد

اولین کسایی که اومدن جیمین و یونگی بودن . هوسئوک ، نامجون و تهیونگ چند دقیقه بعد اومدن . همشون بستنی سفارش دادن و دور میز نشستن

سرگرم صحبت با بقیه که شدیم خیلی زود دلیل اصلی اینجا بودنمون رو فراموش کردیم . همینطور داشتیم میخندیدیم و خوش میگذروندیم تا وقتی که صدای باز شدن درو شنیدیم


Be Mine  || JJK ( Translation Ver )Where stories live. Discover now