paint (ziam, Persian Translation) [COMPLETED]

part 20

نور خورشيد رو صورت ليام افتاد و از خواب بيدارش كرد. ديشب يادش رفته بود پرده رو بكشه. ديشب! جشن كريسمس با زين

ليام به زيني كه كنارش خوابيده بود نگاه كرد. جوري تيشرت ليامو تو مشتش گرفته بود كه انگار اگه ول ميكرد از دستش ميداد. ليام به دهن نيمه باز زين نگاه كرد. موهاش بهم ريخته بود و لب هاي از بوسه ي چند ساعت پيششون متورم بود.

ديشب همو بوسيده بودن و ليام ميترسيد از اينكه جلوتر بره. ميدونست تا زماني كه زين اجازه نده كاري نميكنه. ناخودآگاه با بازويي كه دورزين پيچونده بود زينو به خودش نزديك تر كرد. از كنار زين بودن خيلي لذت ميبرد. با اينكه باهم سكس نكرده بودن ولي احساس خيلي نزديكي با زين داشت.

ليام به صورت زين لبخند زد و پيشونيشو بوسيد. زين به آرومي چشماشو باز كرد و اولين چيزي كه ديد ليامي بود كه داشت با عشق نگاهش ميكرد

_ ليام

+ صبح بخير عزيزم

و بيني زينو بوسيد

+ ببخشيد بيدارت كردم

_ هيچ اشكالي نداره

ليام به چشماي درشت و لبخند شيرين زين نگاه كرد و فكر كرد ميتونه يه كتاب براش بنويسه. ضربان قلب زين بالا رفت. ليام زينو به خودش نزديك تر كرد و همو بوسيدن.

زين به آرنجش تكيه داد و ليام دستشو دور كمر زين انداخت. زين تيشرت ليامو تو مشتش فشار ميداد. انقدر همو بوسيدن تا جفتشون نفس كم آوردن.

_ وقتي منو محكم نگه ميداريو دوس دارم..... حس امنيت بهم ميده

ليام كاري جز لبخند زدن و بغل كردنش از دستش بر نميومد. چون راستش ليامم تو آغوش زين حس امنيت داشت.

+ خيلي دوست دارم

_ منم خيلي دوست دادم

ليام هيچوقت فكر نميكرد همچين حسيو تجربه كنه. حالا ميتونست همه ي داراييشو از دست بده چون ميدونست با زين شاده. زيني كه نه پول، نه مقام، نه شهرت براش مهمه.

به دستشويي رفتن تا مسواك بزنن. ميلي به صبحونه نداشتن. هيچكدومشون گشنه نبود. تنها گشنگي اي كه حس ميكردن نسبت به لباي همديگه بود.

ليام زينو بلند كرد و رو اپن گذاشت

_ ليام پين چيكار ميخواي باهام بكني؟

+ خب... ميخوام ببوسمت. خيلي ببوسمت.....به جبران همه دفعه هايي همو نبوسيديم

و شروع كرد به نوازش رون زين. زين قرمز شد.

+ يا چطوره صبحونه بخوريم؟

_ چي؟ نه. ميخوام كل روزو با تو بگذرونم

+ ميدونم. منم ميخواشم كل روزو با تو بگذرونم خوشگل

ليام زينو به اتاق برد و رو تخت گذاشت.