معامله؟اصلا خوشم نمیاد!

26 10 3
                                    

نگهبان عین جغد بهم زل زده بود، اطرافو نگاه کردم همش سنگ بود. چطوری ازینجا برم؟

_:میگم...میتونم برم مستراح؟

سکوت...

_:اهای؟میشنوی؟میگم میخوام برم مستراح،دست به اب،دستشویی، جایی که میرین پی پی میکنین!

سکوت...

_:خب پس میخوای همچنان سکوت اختیار کنی ها؟بهت نشون میدم!هیچکس نمیتونه در مقابل اواز خوندن لیسا گاردنیا مقاومت کنه!

نفس عمیقی کشیدم و یه آروغ زدم و کش و قوسی به بدنم دادم!خب دیگه وقتشه!صدامو نازک و کلفت میکردم و شروع به خوندن کردم

_:کفتررررر کاکلللللللل به سرررررررررر واااااایییییی وایییییییییی ایننننننن خبررررررررر اززززززززز مننننننن ببررررررر واییییییی واییییییییی بگووووووو بههههه یااارمممممم کههههه دوسششششش داااااارممممممم بگووووووو برگردههههههه چشمممم به راشمممممممممم منننننن خاطررررر خواشمممممم مننننننننن

دستاشو رو گوشاش گذاشته بود و صورتشو مچاله کرده بود، نقشه ام داشت جواب میداد صدامو بلندتر و گوش خراش تر کردم

_:منننننن برااتتتتتتت هرچههههه میگفتمممممم همههههه اززززز دلللللل بوددددددد همه از دل بوددددد هممممممممههههههههههههههههههههه ازززززز دللللللللللللللللل بوددددددددددددددددددددددددددددددد

اخراشو بیشتر شبیه جیغ کردم که سربازه تسلیم شد

سرباز:باشه باشه دیگه نخون التماست میکنم

_:عا یه بار از اول درو باز میکردی نه من اذیت میشدم نه تو دیگه!

دستامو با طناب بسته بود و سمت دستشویی میبردتم. بالاخره به همون سالن بزرگی که اولین بار از اونجا پدیدار شدم رسیدیم دستامو سمتش گرفتم و اون فقط پوکر بهم نگاه میکرد

_:توقع نداری که با دست بسته برم دستشویی؟

همچنان پوکر...پوف باشه بابا فهمیدم وقتی که از اینجا خلاص شدم خودم یکاریش میکنم!درو باز کردم و پشت سرم بستمش!خب اینم از پی...

تا چشم به جای خالیش خورد سرمایی رو تو رگام حس کردم و کمی به خودم لرزیدم. پس این کجاست؟...نمیتونه که پا دربیاره و فرار کنه!...چند دقیقه ای تو سکوت بودم انگار مغزم منجمد شده

_:نه...نه...نه نهههه لنتی تو کجایی!

سرباز از پشت در:کارت تموم شد؟

_:عام...فقط یکم دیگه مونده

سرباز:زودباش

_:لباس که نمیپوشم میگی زود باش دارم پی پی میکنم میدونی که پی پی چیه

اطراف رو میگشتم لعنتی تو کجایی نکنه دستشویی رو اشتباه بیام؟اما امکان نداره مطمئنم که اینجا افتادم اون گوشه رو یادمه که من خراب کردم پس کجاستتتت

1698Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon