part 3~

426 82 8
                                    


یونگجه بریده بریده گفت:_یوگ..یوم..چیکار میکنی؟؟!! 

بدون هیچ اضطرابی گفتم:+یونگجه یه حقیقتی هست که همین الان باید بهت بگم

تند تند گفت:_خب.. خب.. باشه بگو ببینم چیه؟ 

(سوم شخص)

یوگیوم جوابشو با لباش داد و تو یک حرکت سریع روی لبای یونگجه گذاشت..داشت از این طعم که تابحال نچشیده بود ولی تصور چرا !! لذت میبرد و یونگجه فقط شوکه شده بود..تازه منظور یوگیوم فهمیده بود..یوگیوم اصلا قصد نداشت بوسه اشو متوقف کنه و ولی یونگجه دستشو روی سینه های پسر کوچیکتر که حالا انگار ازش بزرگتره گذاشت..خب زیادم مشخص نمیشد. یوگیوم هیکل بزرگتری نسبت به یونگجه داشت..یوگیوم با اکراه ازش جدا شد و لبخند شیطونی به لب داشت که برا یونگجه ناآشنا بود..

_یوگیوم نگو که از من خوشت میاد؟!! 

+دقیقا منظورم همین بود بیبی

_شوخیت خیلی بی مزه بود بلندشو بگیر بخواب خسته ام! 

+وقتی به فاکت دادم اون وقت میفهمی شوخی بوده یا نه...

یونگجه از این یوگیومی که دیگه کوچولو و کیوت نیست و کاملا بهش مسلطه و اونو بیبی صدا میکنه و حرفایی ازش میشنوه که اصلا فکرشم نمیکرد ترسید...!

_یوگیوم اینکارا چیه دارم ازت میترسم! 

یوگیوم متوجه شد که از رو شوخی حرفای بدی زده..کمی خودشو عقب کشید و با ملایمت گفت: 

+اگه بد حرف زدم ببخشید..شوخی کردم..من خیلی وقته ازت خوشم میاد و تو حسم بهت مطمعنم. فقط الان منتظر جواب توعم. آزادی هرچی که میخوای انتخاب کنی فقط اینو بدون که اگه جوابت منفی باشه من تا آخر عمر عاشقت میمونم و هیچوقت قرار نیست فراموشت کنم. 

برای یونگجه این وضعیت زیادم ناخوشایند نبود! اینکه با هر نفس سینه اش به سینه یوگیوم برخورد می‌کرد حس خوبی بهش میداد و از اون طرف اینکه بی دفاع تو حصار دستای مردونه یوگیوم بودو دوست داشت. خودشم نمی‌دونست چرا این سلطه پذیری رو دوست داره...! بنابرین با اکراه لب زد: 

_خب من فک کنم داره ازت خوشم میاد!! 

یوگیوم تا تاییدشو دید خودشو جلو کشید و لباشو رو لبای یونگجه کوبید..یونگجه داشت به این فکر میکرد که یوگیوم از کی انقد بزرگ شده که میتونه انقد خوب رابطه برقرار کنه و اونقدر جنتلمن ببوسه که حتی نتونه همراهیش کنه..یونگجه خیلی ناشی بود و میترسید، فکر میکرد چون از یوگیوم بزرگتره میتونه جلوشو بگیره ولی کاملا در اشتباه بود..یوگیوم کمی که طعم اون لب هارو چشید شروع کرد به باز کردن دکمه های یونگجه و لباشو رو گردن یونگجه گذاشت و گاز محکمی گرفت. یونگجه جیغ زد "چیکار میکنی؟؟فردا برنامه داریم" یوگیوم که حالا به سینه سفید و صورتی و ترقوه هایی که خیلی وقته چشماشو گرفتن رسید دیگه هیچی براش مهم نبود..آروم گفت "به درک...به درک" یوگیوم سرشو به سمت سینه های یونگجه برد..یونگجه خجالت میکشید..شروع کرد به خوردن سینه هاش و با دستش سینه دیگشو با مهارت خاصی تو دست گرفت..اینجا بود که موهای تن یونگجه سیخ شد و احساس کرد پایین تنه اش داره سفت میشه و درد میکنه..ناله هایی که ناخواسته از دهنش بیرون میومد یوگیوم رو به ادامه کارش ترغیب میکرد..هر لحظه بیشتر بیشتر از نوازش های ماهرانه یوگیوم روی بدنش لذت میبرد..یوگیوم از روی شلوار عضو یونگجه رو لمس کرد و با تعجب از اینکه چقد زود بزرگ شده بلند شد تا با چشماش ببینه..تا عضو برآمده یونگجه رو دید گفت "چقدر کیوتی" ولی یونگجه واقعا دلیل این حرفشو اونم تو این موقعیت نمیدونست..یوگیوم با یه حرکت لباسو از بدنش کند و گوشه اتاق انداخت..با اینکه خودش میخواست خیلی زود به عضو یونگجه برسه ولی بخاطر اینکه یونگجه بیشتر لذت ببره سعی کرد اینو ماهرانه و آروم آروم انجامش بده..یونگجه اومد مخالفت کنه که دید واقعا بهش نیاز داره وگرنه این درد لعنتی میکشدش..آروم آروم شلوارشو کشید پایین و حالا فقط یه لباس زیر داشت..روی عضو برآمدشو بوسید و لباس زیرو پایین کشید..دیگه هرچی وقت تلف کرد بس بود..تمام عضوشو وارد دهنش کرد..یونگجه اونقدری لذت میبرد که قابل توصیف نبود..دستاشو وارد موهای یوگیوم کرد و موهاشو میکشید تا خیلی زود از این درد لعنتی رهاش کنه..

یونگجه بریده بریده و به زور حرف زد "یوگیوم دارم از درد میمیرم.."

چیزی نگذشت که یونگجه تو دهن یوگیوم خالی شد..حالا حالش بهتر بود فقط خیلی خسته بود..یوگیوم بوسه کوتاهی به لباش زد و تا خواست بلندشه یونگجه دو طرف صورتشو گرفت بوسه آبدار و محکمی به لباش زد..یوگیوم خوشحال بود که تونسته بود نظر یونگجه رو جلب کنه...
+داره ازت خوشم میاد مکنه!!

یوگیوم لبخندی زد:

_عاشقتم چویی یونگجه...

***
این وانشات کوتاه هم تموم شد. امیدوارم دوست داشته باشید:)
ووت یادتون نره!!🙈

𝐂𝐮𝐭𝐞 𝐨𝐫 𝐒𝐞𝐱𝐲?! ࿐ᴼⁿᵉ ˢʰᵒᵗWhere stories live. Discover now