غروب روزای ابری اصن مشخص نیست انگار خورشید از صبح قهر کرده؛قایم شده پشت پلکای آسمون و دل آسمون از قهر خورشید شکسته وچشماش میبارن.
به نظرم اصن رعدوبرق صدای شکسته شدن دل آسمونه، فک کنم آسمون هم دیگه دلی براش نمونده آخه میلیارد ها ساله که خورشید داره قهر میکنه و دل آسمون هم که بیقرار شکستن...
یه روزی بین این قهر کردنای خورشید آفتابگردونا هم همگی بهش خیانت میکنن و عاشق بارون میشن و اون روز مطمئناً همهشون میمیرن؛ آخه قلب آفتابگردونا که دست بارون باشه پرپر میشن، اونا به امید دیدن دوباره خورشید؛ بارونو مهمون گلبرگاشون میکردن و وقتی که امید دیدن دوبارهی کسی تو دلت نباشه، غرق میشی و غرق شدن همیشه کشندس چه تو بارون باشه چه تو خودت و حتی تو وجود کسی که بهش اسم عشق میدی.
مثلا میدونی مترسک کی مرد؟!
درست وقتی با چشای دوخته شدهی دکمهایش تو پرهای سیاه تر از شب کلاغ غرق شد و ثابت کرد که کلاغها هم میتونن معشوقه باشن حتی اگه اونی که عاشقه مترسک باشه و آره درست اون لحظه مترسک مرد.اونا دروغ میگن که عشق آدمو زنده میکنه، من عاشقا رو دیدم همشون مرده بودن.
مگه تکرار یه تکرار معنیش مردن نیست؟!
مثلا یکیشون بود که همش از صدای مخملی و گوش نواز ماه حرف میزد، آره اون تو اون صدا غرق شده بود وقتی که باهاش اسم خودشو شنیده بود و تو دنیای ما غرق شدن مساوی«مرگ».درست اون لحظه که خورشید قهر کرده بود و صدای شکسته شدن دل آسمون به گوش رسید و اشکاش شروع به باریدن کردن، درست همون لحظه یه صدای دیوونه کننده گفته بود«چانیول حواست باشه تو اشکای آسمون غرق نشی » فارغ ازینکه قراره تو وجود خودش غرق بشه، و چانیولی که فقط اسمشو شنیده بود و باقی کلمههارو غرق صدا شده بود.
میدونی؟!
یه سریا زیباییشون محسور کنندهست؛ وقتی نگاهشون میکنی غرق میشی و خب اون روز چانیول دو بار مرد با برگشتن سمت صدا، درست عین آسمون که دوباره دلش شکست وقتی خورشید دست رد به دوباره بودنش زد، آسمونم با خورشید لج کرد و ماه رو به دلش راه داد و اینطوری شد که روزای خورشیدی چانیول هم تبدیل به شبای مهتابی شد، شبایی که ماهی یه بار ماه کامل رو به خودشون میدیدن و در آرزوی کشف نیمهی پنهان ماه جاشونو باهم عوض میکردن.ولی یه شبی که ماه کامله چانیول نیمهی پنهان ماه رو کشف میکنه و خودشو اونجا گم، درست یه جایی بین کلمات عجیب غریب در نیمه ی پنهان ماه...
ESTÁS LEYENDO
نیمه پنهان ماه
Fanficنیمه پنهان ماه ژانر خاصی تعریف نشده جز دیوانگی کاپل های اصلی: چانسو کاپل های فرعی: هونهو، کایبک نویسنده:zhra.es در رابطه با داستان: اینجا هیچ چیز منطقی نیست و تنها قانون موجود بی قانونیه فقط دیوانه ها بخوانند (: