این خیلی زیباست ولی نمیدانم چرا نفسم بالا نمی آید ... شاید از زیبایی نفسگیرش است ولی چرا من؟
عشق تو حقیقتا از درون من را میکشد.
گل ها در نفس هایم میدمند و شاخ برگ هایش در سینه ام جوانه های تازه میزنند... آیا این یک بیماری است؟
نه عشق تو بیماری نیست بلکه جنون کامل منه مجنون است... اما چرا وقتی برای سرفه هایم پیش پزشک رفتم غمگین مرا نگاه کرد و متاسف گفت باید تو را فراموش کنم؟
هرگز! ابن جواب قطعی من به او بود ولی آیا واقعا باید به تو از این درد لذت بخش بگویم؟
تو انقدر دوندگی داشتی که جایی برای من در غم هایت نبود... من اشک هایت را ندیدم همانطور که تو گل های خونین مرا ندیدی.. ولی به این فکر کن که مروارید اشک هایت و شکوفه های خونین من چقدر کنار هم زیبا به نظر میرسند....
اما چرا تو مرا به قدر این زیبایی دوست نداری؟
YOU ARE READING
My Little Letters
Short StoryI tried to write them with song, To be full of feelings.