به محض اینکه از کامیون خارج شد ،دستهاشو بلند کرد و سایبون چشمامش گرفت.
نور غروب در حال ناپدید شدن، بود.
خورشید، آخرین اشعه های نارنجیشو روی برگ و درختان با طمع میریخت و اونا رو در نگاه اول آتشین نشون میداد.
بکهیون توی صف اندک قرار گرفت.
مردی با روپوش سفید به اونها نزدیک شد و به سمت کیتانو (سپهبد مابسامی کیتانو) رفت و دستهاشو به گرمی جلو آورد._ خیلی خوشحالم که برامون نیرو آوردید
کیتانو خنده ی بلندی کرد و دست مرد رو توی دستش کمی تحت فشار قرار داد.
_ گفته بودند شما آخرین نمونه رو هم دیروز تموم کردین، واجبه که سریع بهش رسیدگی میکردم
مرد با خنده به ۸ زندانی توی لباس های تماما سفید نگاهی کرد.
_ ازشون برای پیشرفت کشور به نحو احسنت استفاده میشه
و چشمکی نثارش کرد و به سربازی جوانی که دم در ایستاده بود اشاره کرد.
_ اینها رو ببر توی زیر زمین
سرباز جلو اومد و بعد از احترام نظامی ، سر تفنگ رو به سمت اولین زندانی گرفت.
_ راه بیافت
زندانی قدمی برداشت و پشت اون نفر بعدی و سرباز اونها رو به سمت داخل دانشکده ی پزشکی هاربین برد.
بک نگاه میکرد ، ساختمون چند طبقه دراز با آجر های چهار سانتی نارنجی رنگ که رده های تیره تری داخلش داشت.درختان راش و بلوط و درختچه های ارس و فوتونیا همه جا بودند و برگهای نارنجی و زرد سعی میکردند به زور خودشون رو به شاخه ها نگه دارند و دختران و پسران زیادی که با گروه های دو یا تک نفری توی روپوش های سفید پزشکی با کتاب یا ی سری وسائل از یک نقطه به نقطه ی بعد میرفتند ، همه اینها بک رو می ترسوند همه چیز نرمال بود پس اون اونجا چیکار میکرد.یک زندانی باید جای مشخصی داشته باشه و اون با خودش فکر میکرد دانشکده ی پزشکی کمی برای حضور زندانی ها عجیبه....
***
سهون با خودش تکرار کرد." دژنراتیو: تخریب سلول ها و بافت " و باز چشماشو بست و تکرار کرد.شیوون از تخت بالا به سهون نگاه کرد.
_ صد دورش کردی قراره فقط یک پرسش باشه
کیوهیون در حالی که داشت نون تستشو گاز میزد گفت
_ اونو ولش ، درسته نمونه آوردند؟
شیوون با پرشی خودشو از تخت بالا به زمین رسوند.
_ نمونه؟ چه نوعین؟؟ استاد میگفت میخوان میمون منچوری بیارند چون بشدت مثل ما هستند و میشه روشون آزمایش انجام داد
کیوهیون قهوه اشو به لبش نزدیک کرد.
_ من شنیدم اونا زندانین
YOU ARE READING
• Unit ⓻⓷⓵
Horror• مینی فیک : واحد 731 •کاپل : سهبک • کایلو • شیوهان(فرند) • ژانْر : رومنس • تاریخی (جنگ جهانی دوم) • انگست • تراژدی • ترسناک ═════════════════════════ در تاریخ 1943 بکهیون وارد واحد 731 میشه، واحد 731 یک آوردگاه کار مثل هولوکاست یا آشویتس نیست که کا...