واحد 731 _ اپیزود 3

163 30 12
                                    

به محض اینکه از کامیون خارج شد ،دستهاشو بلند کرد و سایبون چشمامش گرفت.

نور غروب در حال ناپدید شدن، بود.

خورشید، آخرین اشعه های نارنجیشو روی برگ و درختان با طمع می‌ریخت و اونا رو در نگاه اول آتشین نشون میداد.
بکهیون توی صف اندک قرار گرفت.
مردی با روپوش سفید به اونها نزدیک شد و به سمت کیتانو (سپهبد مابسامی کیتانو) رفت و دستهاشو به گرمی جلو آورد.

_ خیلی خوشحالم که برامون نیرو آوردید

کیتانو خنده ی بلندی کرد و دست مرد رو توی دستش کمی تحت فشار قرار داد.

_ گفته بودند شما آخرین نمونه رو هم دیروز تموم کردین، واجبه که سریع بهش رسیدگی میکردم

مرد با خنده به ۸ زندانی توی لباس های تماما سفید نگاهی کرد.

_ ازشون برای پیشرفت کشور به نحو احسنت استفاده میشه

و چشمکی نثارش کرد و به سربازی جوانی که دم در ایستاده بود اشاره کرد.

_ اینها رو ببر توی زیر زمین

سرباز جلو اومد و بعد از احترام نظامی ، سر تفنگ رو به سمت اولین زندانی گرفت.

_ راه بیافت

زندانی قدمی برداشت و پشت اون نفر بعدی و سرباز اونها رو به سمت داخل دانشکده ی پزشکی هاربین برد.

بک نگاه میکرد ، ساختمون چند طبقه دراز با آجر های چهار سانتی نارنجی رنگ که رده های تیره تری داخلش داشت.درختان راش و بلوط و درختچه های ارس و فوتونیا همه جا بودند و برگهای نارنجی و زرد سعی می‌کردند به زور خودشون رو به شاخه ها نگه دارند و دختران و پسران زیادی که با گروه های دو یا تک نفری توی روپوش های سفید پزشکی با کتاب یا ی سری وسائل از یک نقطه به نقطه ی بعد می‌رفتند ، همه اینها بک رو می ترسوند همه چیز نرمال بود پس اون اونجا چیکار میکرد.یک زندانی باید جای مشخصی داشته باشه و اون با خودش فکر میکرد دانشکده ی پزشکی کمی برای حضور زندانی ها عجیبه....

                               ***

سهون با خودش تکرار کرد." دژنراتیو: تخریب سلول ها و بافت " و باز چشماشو بست و تکرار کرد.شیوون از تخت بالا به سهون نگاه کرد.

_ صد دورش کردی قراره فقط یک پرسش باشه

کیوهیون در حالی که داشت نون تستشو گاز میزد گفت

_ اونو ولش ، درسته نمونه آوردند؟

شیوون با پرشی خودشو از تخت بالا به زمین رسوند.

_ نمونه؟ چه نوعین؟؟ استاد می‌گفت می‌خوان میمون منچوری بیارند چون بشدت مثل ما هستند و میشه روشون آزمایش انجام داد

کیوهیون قهوه اشو به لبش نزدیک کرد.

_ من شنیدم اونا زندانین

• Unit ⓻⓷⓵Where stories live. Discover now