° • [Chapter 3] • °

17 3 4
                                    

شانس یا سرنوشت کلمه ای که بک بعد شنیدن حرفای دوستش توشون غرق شده بود یا شاید زندگی انقدر بدبختیاشو دیده بود دلش واسش سوخته و تصمیم گرفته اون روی خوبشو بهش نشون بده یا شاید میخواد امتحانش کنه البته رفتن به آمریکا مشکلی نبود مشکل اصلی مدل شدن بود خانوادش سال های سال هنوزم که هنوزه با اون مخالفن و کاری بود که نمیشد یواشکی انجام داد حتی اگه هم میشد نمی تونست اونم با داشتن پدری مثل پدر بکهیون. دستاشو روی چشماش گذاشته بود به سقف اتاق خیره شده بود یکی از مورد علاقه ترین کار هاش فکر کردن فکر کردن و فکر کردن گوشیشو برداشت بعد از بالا پایین کردن چندتا جمله پیامشو با شک ارسال کرد هنوزم دودل بود اولین تصمیمی که خودش توی زندگیش گرفته بود

+( خب برای رفتن چیکار کنم ؟! )

نفس عمیقی کشید میتونست دوستش رو بعد دیدن پیامش با تمام اجزا تصور کنه جین یونگی که با دوتا بال یه دهنی که یک متر باز مونده از شدت خر ذوقی هنوز به یک دقیقه نکشیده بود صدای رینگ رینگ پیام گوشیش اونو به دنیای واقعی برگردوند

- یس یس . . . کاری نیاز بکنی عسلم . . . بیا همو تو کافه همیشگی ببینیم . . . خودت میدونی که نمیخام بهونه دست خانوادت بدم واسه اخراج بابام

با دیدن این پیام پلکاشو بهم فشار داد و آهی کشید حتی رفتنش هم باعث بهم ریختن خیلی چیز ها میشد یه (باشه) نوشت و سند کرد گوشیشو گذاشت کنار تختش و شب خوابشو روشن کرد سعی کرد بخوابه به هیچی دیگه فکر نکنه.
. . .
نیویورک 2020

- آنا

دختر پشت کامپیوتر با موهای مشکی که سخت مشغول تایپ کردن مقاله ای بود با شنیدن اسمش سرشو به سمت صدا بلند کرد که از طرف پسری که از ته سالن به سمتش میدویید شنیده شده بود

- آنا . . .

همینطور که خم شده بود ونفس نفس میزد دوباره اون شخصو صدا زد و باعث شد دختر مو مشکی از جاش بلند شه

+ چته . . . ویلیام. . . خوبی؟

دختر مومشکی سریع تند تند از ترس گفت و پسری که اسمش ویلیام بود به نشونه اوکی شدن دستشو بالا آورد

- شاید باور نشه پنج طبقه رو از پله ها دوییدم

آنا موهاشو کنار زد و بطری آبی از توی کیفش در اورد به سمت ویلیام گرفت

+ بیا اینا بخور . . . مگه دیوونه ای وقتی آسانسور هست با پله بیای

دختر مو مشکی با تعجب پرسید

- وقتی مجبور باشی آره . . .

جرعه از آب مدنی نوشید به سمت آنا چرخید

- راسته که واسه اودیشن امسال خوده رییس اونارو انتخاب کرده ؟

ویلیام همینطور که نفس نفس میزد با سوالی ترین حالت ممکن پرسید و منتظر جواب بود طوری که انگار این سوال واسش حیاتی بود

Can I Love YouWhere stories live. Discover now