قبل از خوندن به چندتا نکته توجه کنید:
۱.کرهایها به شدت اهل خوردن نوشیدنی های الکلی هستن و چهار برابر مردم روسیه نوشیدنی میخورن حالا چرا روسیه رو گفتم؟ چون روسیه کشور سردیه اصولا مردم برای گرم شدن هم الکل مصرف میکنن پس مقدار نوشیدن الکلشون خیلی بالاست حالا فکر کنید کره آمارش چهار برابر روسیهاس.۲.کرهایها عادت ندارن تنها نوشیدنی بخورن و اصولا همراه گروه دوستاشون، همکاراشون ویا رئیس یا معشوقهاشون الکل مصرف میکنن.
۳.رد کردن نوشیدنی یه جورایی بیاحترامی به حساب میاد و خلاصه تا جایی که بهتون تعارف میکنن باید بخورید.
لیسا چشمش رو از روی صفحهی کامپیوتر چرخوند و بدنش رو کشید تا خستگیش در بره و این باعث شد خمیازهای بکشه و به اطرافش نگاه کنه. اتاق کلاب هنر خالی بود همه طرحهای پوسترهای تجمع دانشجویی برای اعتراض به قیمیت بالای خوابگاهها رو تحویل داده بودن و رفته بودند. معمولا اون زود کارهاش رو تموم میکرد و تحویل میداد و وقتش رو زیاد توی اتاق کلاب نمیگذروند اما این روزها همه چیز براش فرق کرده بود. نمیتونست روی کارهاش تمرکز کنه و مدام به فکر فرو میرفت و هیچکس جز خودش نمیتونست بفهمه داره به چی فکر میکنه. اون داشت به جنی و نامهای که هفتهی پیش بهش داده بود فکر میکرد، شب و روز، توی خواب و بیداری یا حتی وقتی توی دنیای مانهواش غرق میشد. یه هفتهای بود که شبها جملهی تکراریِ "باید بفهمم منظورش از این نامه چی بوده، پس فعلا نه" رو توی دفترچهی خاطراتش مینوشت.
دستش رو زیر چونهاش گذاشته بود و به مانیتور جلوش خیره شده بود که صدای پایی توی اتاق پیچید لیسا سرش رو بالا آورد و دید چانمی به اتاق اومده. چانمی وقتی لیسا رو دید جا خورد و پرسید: هنوز نرفتی؟
لیسا سلام کرد و گفت: نه هنوز نتونستم کارم رو تموم بکنم.
چانمی پشت سر لیسا رو به روی مانیتور ایستاد و به صفحه نگاهی انداخت و گفت: بذار ببینم چی کار کردی.
لیسا پوستر نیمه آماده رو نشون داد چانمی سری تکون داد و گفت: زیاد هم بد نیست حالا ببندش و دستگاه رو خاموش کن میریم نوشیدنی بخوریم.
لیسا با تعجب گفت: اما من هنوز تمومش نکردم سونبه!
چانمی ژاکت لیسا رو از آویز برداشت و به طرفش گرفت و گفت: بیخیال بعدا خودم یه کاری میکنم، تو بهم قول داده بودی باهام نوشیدنی بخوری.
لیسا به ساعت نگاهی انداخت و گفت ولی الان که دیر وقته!
چانمی شونه بالا انداخت و گفت: مهم نیست، اصلا میریم یه جا که نزدیک خونهی تو باشه تا دیر نرسی.
لیسا خواست بهونه بیاره و گفت: ولی...
چانمی جلوش رو گرفت و گفت: ولی و اما نداره، امشب قراره مست بکنیم.لیسا و چانمی از اتوبوس پیاده شدن و تصمیم گرفتن به غذاخونهای در همون حوالی برن، چانمی دستهاش رو توی جیبش کرده و بود و به اطرافش نگاه میکرد و پرسید: اینجا که به خونهات دور نیست؟
لیسا به آرومی جواب داد: نه خونهام چند خیابون بالاتره نگران نباشید.
وقتی به غذاخونه رسیدن چانمی لبخندی زد و گفت: من میرم سفارش میدم تو برو و یه میز پیدا کن.
لیسا نگاهی به فضای غذاخونه انداخت و یک لحظه فکر کرد چهرهی جنی رو پشت یکی از میزها دیده. کمی که دقت کرد، دید که فقط یه دختر مست بوده که فقط مدل موش به جنی شباهت داشته و وقتی خیالش راحت شد نفس عمیقی کشید.
YOU ARE READING
Lend Me Your Jacket | Jenlisa
Fanfiction[Completed] "ژاکتت رو بهم قرض بده!" لیسا با نام مستعار "آلیس" معروفترین نویسنده مانهوا با محتوی "گیرللاو"عه اما کسی نمیدونه توی زندگی واقعی و به دور از لپتاپش، هر روز به دنبال یه بهانه میگرده تا به زندگی خودش پایان نده. ژانر: فنفیکشن-رمانس-فلاف...