Cᴏɴsᴇϙᴜᴇɴᴄᴇs🍀P2

489 86 60
                                    

قهوه جوش رو خاموش کرد. فنجون قهوه اش رو برداشت.
روی مبل نشست و به بخار قهوه اش خیره شد.

چنگی به موهای لجوجش زد، به بالا حالتشون دادو تکیه اش رو به مبل داد
ناخواسته لبخندی رو لبش نشست.

از اینکه پیشنهاد سهون رو رد کرده بود، راضی بود.
اما نمیتونست کنجکاویش رو انکار کنه.

سوال های زیادی توی سرش بود که باید به تک تکشون جواب پس میداد.
قهوه اش رو بی حواس سر کشید و اخش از سر سوختگی بالا رفت.

لعنتی زیر لب گفت و بیخیال قهوه شد.
روی مبل دراز کشید وخیره ب سقف، چهره اش رو از ذهنش گذروند. چونه تیزش... چشم های کشیده و سیاهش...

پوزخندی به افکار مقایسه گرش زد و گوشیش رو از روی میز برداشت.
چه ایرادی داشت، این سری نوبت اون می‌بود؟!

پیام کوتاهی رو تایپ کرد و بعد از اطمینان از ارسالش، چشماش رو بست
روز کسل کننده ای داشت.
باید استراحت میکرد.
****

عصبی در و بهم کوبید کیف و کتش رو روی مبل پرت کرد و چنگی به موهاش کشید.
بطری ابسولوتش رو از رو میز برداشت و سر کشید.

پایان نامه و اون پروژه کوفتی براش اهمیتی نداشت. فقط نمیخواست جلوی اون پسره ی احمق کم بیاره. از طرفی هم کیم کای پسش زده بود و این برای سهونی ک به نه شنیدن عادت نداشت، غیر قابل تحمل بود.

دستش رو به سرش گرفت. حس میکرد مغزش داره اتیش میگیره و شعله هاش از چشم و گوشش بیرون میزنه.
با دو خودش رو به حموم رسوند و دوش اب سرد رو باز کرد.

****

***روز بعد

گوشیش خاموش بود و از خونه بیرون نمیرفت. این اتفاق تو ذهنش نمیگنجید. اون اوه سهون بود! گلدن بوی معروف که با اشاره همه چیز رو بدست میاورد و حالا اون کیم کای لنتی پسش زده و خواسته اش رو قبول نکرده بود. این غیر قابل باور بود.

از طرفی هم اون پسر احمق! سهون میخواست اون رویِ متکبرش رو زمین بزنه و حالا داشت برعکس میشد. بازی ای که مثل همیشه خودش برنده بود رو شروع نکرده، باخت.

با یه دست سرش رو گرفت و گلسش رو مزه کرد.

بار دیگ زنگ در به صدا دراومد. مثل تموم روز گذشته.حتی نگاه نکرد کی پشت دره.
سرش رو به مبل تکیه داد و چشم هاش رو بست.

باید خودش رو از این مخمصه بیرون میکشید ولی هنوز نمیدونست که چجوری.

با صدای تیک مانندی در ورودی باز شد. بلافاصله چشم هاش رو باز کرد.
با دیدن هیکل نحس تائو سعی کرد خودش رو متعجب نشون نده.

- از اینورا زی تاعو!

تاعو با نیشخند مسخره ای روبروش ایستاد و نگاهی به سرتاپای آشفته ی سهون انداخت.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 11, 2020 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Cᴏɴsᴇϙᴜᴇɴᴄᴇs🍀Kαιнυɴ🍀عـــــواقــــبWhere stories live. Discover now