اون اینجاست.. داره لبش رو گاز میگیره وقتی روی کار با گوشیش تمرکز میکنه. منم وایساده بودم تو چارچوب در کلاسمون و با یه لبخند بزرگ نگاهش میکردم. امسال سالی هست که هری استایلز بلاخره مالِ من میشه
رفتم سمت نیمکت دونفره و نشستم کنارش، اونم یه نیم نگاهی بهم کرد و یه قیافه ای تحویلم داد انگار روی اعصابش هستم. «چیه؟» نتونستم خودم رو کنترل کنم و پرسیدم. «نمیتونی روی یه نیکمت دیگه بشینی؟!» ابروهاش رو کشید تو هم و با اخم بهم تشر زد
«ولی من ترجیح میدم اینجا بشینم..آخه تو خیلی خوشگلی» سعی کردم باهاش لاس بزنم و خیلی خوشحال بودم که صدام نگرفت یا از استرس به تته پته نیفتادم. بهم اخم کرد و روش رو برگردوند ولی مهم اینه که من متوجه شدم لپاش گل انداخت از خجالت
«خب بچه ها ما یه دانش آموز جدید داریم» معلم ما آقای فرانکو اعلام کرد. همون لحظه یه پسر عضله ای با موهای کوتاه قهوه ای و چشمهای شکلاتی از در اومد تو. کلافه چشمهام رو چرخوندم وقتی دیدم همه ی دخترای کلاس و بعضی پسرها با دیدنش دهنش آب افتاد
برگشتم سمت هری که باهاش پسر تازه وارد رو مسخره کنیم و بخندیم ولی دهنم رو بستم وقتی دیدم چطوری رویایی داره بهش نگاه میکنه. «اوه عالی شد» زیرلب غر زدم. من واقعا میخوام هری بهم توجه کنه..
روز بعد تو مدرسه سعی کردم سر همه ی کلاس ها کنار هری بشینم و سعی کنم باهاش حرف بزنم ولی اون فقط بلند میشد میرفت و بهم محل نمیداد. چرا آخه بهم حتی یه فرصت نمیداد؟!
«میدونی هری تو ۹۹٪ همه چی تمومی» من دوباره سعی کردم باهاش حرف بزنم و چپ چپ نگاهم کرد «اونوقت اون یه درصد چیه که من کم دارم؟» با اخم پرسید «من» سعی کردم یه لبخند سکسی تحویلش بدم.
«تو خیلی رو مخی میدونستی؟!» بلند خندید و گفت «من فقط سعی میکنم توجه ات رو جلب کنم» با لبخند گفتم جوری که نفهمه بهم برخورده. «خب من نمیخوام بهت توجه کنم» خیلی رک گفت و یه لبخند مصنوعی تحویلم داد. از جاش بلند شد و رفت پیش لیام نشست
احساس کردم قلبم از جاش افتاد وقتی دیدم دارن باهم حرف میزنن. آرزو میکردم کاش من جای اون پسر بودم
YOU ARE READING
Annoyed (ترجمه)
Fanfictionزین دلش میخواد توجه هری رو بدست بیاره اما هری اون رو کلافه کننده میبینه