با روشن شدن برق اتاق پلک هاشو بهم فشرد و دستهای مشت شده اش رو روی سطح نازک پلک هاش گزاشت.
فشار دندون هاش با شروع شدن سوزش درد هاش بیشتر از قلب شده بود و با دید ضعیف و تاری از چشمهاش به قامت بلند مرد خیره شد.
مرد نیم نگاه تاسف باری به تن زخمی و خونیش داد و چعبه ی کوچیک و چوبی شکل رو روی میزگرد کنار تخت قرار داد.
"اینارو به خودت تزریق کن..چون ممکنه نتونی بقیه روز رو دووم بیاری.."
پلکی زد و منتظر بازخوردی از جنی موند
و تسلیم به سکوت جنی ادامه داد"و تا بیست دقیقه دیگه حاضر باش و سعی کن زود اماده شی
تا بد برات تموم نشه"
اهی کشید و همزمان سمت در اتاق رفتاب دهنش رو قورت داد و چنگی از تشک تخت گرفت و با ناله ی دردناکی که از بین لب هاش خارج شد ، سعی کرد تن زخمیش رو روی تشک تخت بکشه و به بالشت پشتش تکیه بده..
با ناخوداگاه چرخیدن سرش و دیدن جعبه چوبی دندون هاش رو از خشم شعله کشیده ی درونش بهم فشار داد و جعبرو سمت دیوار سفید رو به روش پرت کرد.
"اونا میخوان کا بیشتر منو معتاد کنن
برای همینه که انقدر اسرار دارن تا بهم تزریقش کنن؟
منو چی فرض کردن"
افکار جنی مدام توی ذهنش تکرار مبشد ، نه تا زمانی که تصمیم گرفت تن بی جونش رو از روی تخت بلند کنه و روی پاهاش بایسته.جیغ خفه ای از درد ساعد پاش کشید و کمی روی زانوهاش خم شد..
زورش رو روی دندوناش خالی کرد و بالاخره تونست پاهاش رو صاف نگه داره.لب های زخمیش رو مکید و با پلک های جمع شده و نیمه باز به سطح میزش خیره شد..
لنگون سمت میز رفت و لباس سرهمی و مشکیو از توی مشمای پر سر و صدای پوشونده شدهی دورش ، بیرون کشیدموهای گره خوردش رو با انگشت های لرزونش شونه کرد و انگشت هاشو توی موهاش میکشید تا تار های مزاحم رو پشت سرش جمع کنه
حین بستن موهاش هیسی بخاطر درد مچش کشید و بلافاصله بعد بستنش دستش رو پایین اورد و با انزجار به پوست برگشته ی مچش خیره شد.
YOU ARE READING
爱𝖱𝖾𝖽𝖨𝗇𝗄
Actionبعضی وقت ها دروغ امن تر از حقیقته.. - جوهر قرمز '𝐎𝐧𝐥𝐲 𝐚 𝐦𝐨𝐧𝐬𝐭𝐞𝐫 𝐜𝐚𝐧 𝐝𝐞𝐬𝐭𝐫𝐨𝐲 𝐚 𝐦𝐨𝐧𝐬𝐭𝐞𝐫' 𝖂𝖗𝖎𝖙𝖊𝖗 : 𝖕𝖎𝖓𝖐𝖉𝖗𝖆𝖌𝖔𝖓 language:𝐏𝐞𝐫𝐬𝐢𝐚𝐧 sexual orientation:𝐒𝐭𝐫𝐚𝐢𝐠𝐡𝐭 please share it to your friends" Ra...