Part 4

128 43 20
                                    


تیونگ همراه دسته گل وارد اتاقش شد . انتظار نداشت قلبش با دیدن چند شاخه گل اینطور محکم به دایواره ی اسکلتی سینه ـش بکوبه .

رز های پلاستیکی داخل گلدون کنار تختش رو بیرون انداخت و آبش رو عوض کرد . بعد لاله هایی که جهیون براش خریده بود رو داخل گلدون قرار داد .

دکتر روی تختش نشست و به گل ها خیره شد . جهیون بهش درخواست یه قرار شام داده بود و تیونگ با وجود مشغله ی کاری ای که داشت قبولش کرده بود ؛ نمیخواست بین خودش و جهیون فاصله بندازه پس چاره ای جز قبول کردن اون درخواست نداشت . یوتا راست میگفت انتظارات تیونگ خیلی بالا بود و این به جهیون آسیب زده بود .

از اونجایی که حس میکرد امشب شبی هست که باید کمی به ذهن و بدنش استراحت بده تصمیم گرفت بخوابه

***

صبح فرا رسیده بود و تیونگ از ده ساعت خواب مفیدی که داشت خوشحال بود . از روی تختش بلند شد و مستقیم به سمت حموم حرکت کرد تا حموم کنه و بعد برای قرار معاینه ای که بیمارستان دیشب درخواستش رو ارسال کرده بود ، آماده بشه.

بعد از خروج از حموم لباس های معمولی ای تن کرد و جلوی آینه ایستاد . بعد همراه کیفش از اتاق خارج شد .

به تاکسی زنگ زد و بعد با منشی بیمارستان تماس گرفت تا راه افتادنش رو اطلاع بده .

طولی نکشید که به بیمارستان رسید و پرستار ها و

همکار های پزشکش باهاش احوال پرسی کردن .

تیونگ در جوابشون لبخند میزد و سعی میکرد باهاشون به بهترین نحو معاشرت کنه .

وارد اتاقش شد .

پرونده ای روی میزش قرار داشت که مطمئنن شامل اطلاعاتی درباره ی بیمارش میشد اما قبل از این که فرصت باز کردن پرونده رو داشته باشه ، صدای تق تق در به گوشش رسید .

در به آرومی باز شد و تنها کاری که تیونگ تونست انجام بده خیره شدن به بیمارش بود .

" بیـ ... بیمار ... تـ تویی ؟ " تیونگ همونطور که خودکارش رو به سمت شخص نشونه گرفته بود پرسید .

" من همیشه بیمار تو خواهم بود " جهیون به شیرینی لبخند زد و گفت .

تیونگ سرعت گرفتن ضربان قلبش رو حس کرد : " او اوکی . مشکل ... مشکل چیه ؟ قلبت درد گرفته ؟ احساس بدی داری ؟ "

نگرانی توی صدای تیونگ موج میزد . از زمانی که متوجه شده بود بیمارش کیه خیلی نگران شده

بود .

جهیون ریز خندید و روی صندلی نشست : " نگران نباش چیزی نیست فقط چک آپ سالانه است "

تیونگ نفس عمیقی کشید و گفت : " اوکی بیا برای تست ها آماده شو "

تیونگ با تخته شاسیِ توی بغلش از جا بلند شد و به سمت بیمار رفت تا ضربان قلبش رو چک کنه.

رو به روی جهیون ایستاد . گوشی رو درون گوشش کرد و سر گوشی رو به آرومی روی قلب

جهیون گذاشت .

تیونگ با شنیدن صدای سریع و بلند قلب جهیون ناگهان عقب کشید  اما قبل از این که بتونه موفق بشه جهیون دستش رو دور کمر ش حلقه کرد و اون رو بین پاهاش کشوند .

تیونگ سرش رو پایین کرد و با چشم های جهیون مواجه شد .

" جه " تیونگ سعی کرد اکسیژن رو راهی شش هاش کنه .

" بله بیبی ؟ " جهیون گفت و ناگهان روی شکم

تیونگ رو بوسید .

" ممم ، تمومش کن ... ما نمیتونیم " تیونگ سعی کرد کلماتش رو درست ادا کنه .

تیونگ آروم لباس آبی روشن جهیون رو چنگ زد . وقتی جهیون جایی نزدیک به عضوش رو بوسید تیونگ ناخواسته لرزید .

لب پایینش رو گاز گرفت و سعی کرد از خارج شدن ناله از دهنش جلوگیری کنه . ولی نتونست و با ادامه دار شدن کار جهیون ناله ی ریزی کرد .

بالاخره تیونگ تصمیم گرفت خودشون رو جدا کنه

و با انجام اینکار جهیون لبخند پر معنایی بهش زد.

" قلبم چطوره ؟ " جهیون پرسید .

تیونگ گلوش رو صاف کرد : " بیا ازش رد شیم"

" از چی رد شیم ؟ " صورت شیطون جهیون ناگهان جدی شد و تیونگ از این تغییر ناگهانی به خودش لرزید .

" رد شیم بریم تست بعدی . لطفا " تیونگ گفت .

میخواست حرکت کنه که دوباره توسط جهیون کشیده شد . تیونگ حس کرد ضربان قلبش دوباره سرعت گرفت  .

جهیون خیلی مهربون و زیرک بود و باعث میشد تیونگ بارها و بارها دلتنگش بشه .

" امشب قرارمون سر جاشه درسته ؟ " جهیون پرسید و با امیدواری به تیونگ نگاه کرد .

" ما سر کار ... "

" تیونگ جواب بده "

تیونگ چند لحظه به جهیون خیره شد . اون مصمم بود و مستقیم به داخل چشم هاش زل زده بود و منتظر بود جواب مثبت ازش بشنوه .

تیونگ به نرمی لبخند زد : " قبلا بهت گفتم میام

درسته ؟ پس نگران نباش قرارمون سر جاشه ."

Mend.-Jaeyong  [Book 3 of Mend. Trilogy]Onde histórias criam vida. Descubra agora