part three

190 50 1
                                    

عجب زمانه ايست قلبهاي شكسته ،پاهاي خسته ،مغزهاي افسرده ،چشمهاي باراني ...ولي تو همچنان بخند دنيا به تو نياز دارد تو شاد باشي خدا شاد است تو بخندي جهان زيباست مثل فرشته ها باش حتي اگر همه باهم بدند.
*************************************.
چانيول و چان وو تا پاسي از شب گفتنو گفتنو گفتن گاهي گريه كردند گاهي خنديدند انقدر حرف زدن كه از خستگي بيهوش شدند ...
صبح زيباتر از روزهاي ديگه براي چانيول بود چون امروز به آرزوش مي رسيد از صبح زود با شور شوق زياد بلند شدو تمام كارهاشو كرد كلي فكر كرد سر اين كه چه لباسي بپوشه چطور صحبت كنه چطور راه بره استرس داشت انقدر دور خودش مي چرخيد بلند بلند تعريف ميكرد كه اونجا ميره بايد چیکار کنه.
چان ووو بيچاره از خواب پريده بودو گنگ نگاهش ميكرد اخرش كلافه شدو گفت: خودت باش خودت كه باشي بهتريني ...
همين جمله كوتاه تمام استرس چانيولو خاموش كرد لباسهاشو پوشيدو وسايلشو جمع كرد كوله و كيف گيتارش رو برداشت ميخواست اگر قبول شد همنجا بمونه و مزاحمتي براي رفيق مهربونش ايجاد نكنه ميدونست اون از بودن چانيول كنارش لذت ميبره و ناراحت نيست ولي خرج دو نفرو دادن و زندگي كردن باهاش فشار زياديو رو دوش رفيقش مينداختو از ديشب گهگداري شنيده بود كه دنبال كار پاره وقت ديگري ميگرده و نمي خواست اين فشارو بهش تحمیل كنه دوست مهربونش حتي بيشتر از توان يك پسر دبيرستاني كار ميكردو هميشه خسته بود چانيول براش بار اضافه بود هر چقدر كه چانيولو دوست داشت ...

چان ووو كه كيفو وسايل چانيولو دستش ديد جا خورد فكر ميكرد اگرم قبولش كنن چند هفته اي زمان داره تا به پانسيون بره و مي تونه يه دل سير پيش عشق مخفيش زندگي كنه چانيول به دليل كارهاش زياد شب خونشون نميموندو روزهايي كه ميموند مثل معجزه براي قلب مشتاقش بود ولي چانيول همه معادلاتو عوض كرد اون با تمام وسايلش جلوش ايستاد لبخند زد و گفت برم اونجا مطمئنم كه پانسيون بهم ميدن من پول براي برگشتو بردن وسايلم ندارم اگر من رو نخواستن دوباره مزاحمت ميشم.

چان ووو مات و البته دل شكسته به دوستش نگاه كرد و گفت تو مزاحم مني اين جواب پنج سال رفاقته؟!حرفهاي ديروزت همه دروغ بود؟ اين حرفا چيه كه ميزني؟ عصباني بود
چانيول ناراحت شد از اينكه قلب تنها رفيقشو ناخواسته شكسته بغلش كردو گفت: من ذوق دارم تمام توانمو ميخوام بزارم، اگه قبولم كردن بتونم زودتر به آرزوم برسم انوقت تو اين حرفارو ميزني ذوقمو كور نكن پيشت ميام بهت سر ميزنم تونستم موبايل بخرم باهات در تماسم قول ميدم دوستت دارم تنها ترين رفيق روزهاي سردم...

چان وو كوتاه اومد نمي تونست بحث كنه دلش نيومد گفت باشه مي رسونمت دلم ميخواد اين كارو بكنم اجازه ميدي؟؟؟خوشحال شد كه تنها نيست با تمام ذوق اره ی بلندي گفتو به سمت در ورودي دويد تا كفشهاشو بپوشه چان وو از ذوقش خنديدو رفت كه لباس بپوشه از اون سمت صداي شادي چانيولو ميشنيد كه به آسمونن ،هوا ،درختان،حيوانها سلام ميگه و ميخنده اين عادت هميشه ی چانيول بود هر وقت بي وقفه خوشحاله با همه چيز صحبت ميكنه صداش ميزدو ميگفت چان ووو نواده كوهاي الپ بودو كه دير نرسم بجنب
خندش گرفت از دست اين بچه و شيطنتهاش لباسهاشو پوشيدو به سمت در ورودي حركت كرد كفش هاشو برداشت و پاش كردو
چانيولو با اون لبخند زيباو دل فریبش نزديك موتورش ديد قلبش ريخت چطور مي تونست بسپارتش دست غريبه ها اون خاصه آدمهاي زياديو به خودش جذب ميكنه مي ترسيد.

Everyone loves him because he is an angelDonde viven las historias. Descúbrelo ahora