part ten

199 37 28
                                    

سه روزی بود كه خيره شده بود به چشمهاش ...منتظر اون دو چشم قهوه اي باز بشنو اميدو دوباره در دل چانيول زنده كنن از خودش بدش ميومد چطور اين همه مدت ياده رفيقش نبود؟!

رفيقي كه همه كسش بود تو بدترين شرايط كنارش بود
هر وقت بهش نياز داشت تو بادو بوران خودش و مي رسند بغلشو بي دريغ پيشكش ميكرد تا مرحمي باشه براي زخم هاش
پدر چان وو نگران بود بود فكر ميكرد اومدن چانيول تغييري تو حال چان وو ايجاد ميكنه ولي اينطور نبود با همسر مريضو خستش چه ميكرد چرا چان وو دلش نميخواست بيدار بشه خسته بود هم روحي و هم جسمي ايكاش ميشد جاي تك پسرش به خواب بره و ديگه بيدا نشه...


همان لحظه خوابگاه اكسو

كريس:واي سوهو چرا قبول نميكني؟
تو نگرانش نيستي؟! من كه ميدونم روزي هزار بار زنگ ميزني به منيجر!.
من نگرانم سه روزه اونجاست نه تكوني ميخوره نه حرفي ميزنه نه گريه ميكنه بزار بريم به زور بياريمش خونه بايد بخوابه ،يكم غذا بخوره..

سهون :هيونگ راست ميگه، گفتن چانيول هيونگ رو ببريم شايد كمكي كردو شايد دوستش بيدار شد سه روزه اونجاست دوستش كه تغييري نكرده من مي ترسم ،اخرش بايد خود چانيولو بستري كنيما.

بكهيون:من دلم براي شيطنتامون تنگ شده اين چه مصيبتي بود چرا دوستش بايد اول كارمون اين اتفاق براش بيفته اخه اه..."اعصابم خورده..."

لوهان :من نگرانيم براي چيزه ديگه هستش شنيدم منيجر ميگفت زياد نمي تونه اونجا بمونه اوايله كاره همين قدر كه كمپاني بهش اجازه داده چند روزي بمونه كلي ضرر كرده اميدوارم مشكلي براش پيش نياد.

لي:اخه خودتونو بزارين جاي اون بياد هم تمام حواسش اونجاست چطور تمركز كنه آهنگ بخونه ،تمرينه رقص كنه بايد دعا كنيم دوستش از كما بيرون بياد اين بهترين كاره.

كيونگسو:من براش كمي غذا درست ميكنم ميبرم معدش حساسه مي دونم غذايه اونجارو نمي خوره من مجبورش ميكنم بخوره شايد راضيش كردم بياد خونه كمي بخوابه يا حتي اونجا كمي استراحت كنه
بچه ها سر تكون دادن و كيونگسو به سمت آشپزخانه رفت تا غذايه مورد علاقه چانيول رو درست كنه ...

همشون كلافه بودن بعد از جشنو شنيدن اون اتفاق به بيمارستان رفته بودن چانيول انقدر حالش بد بودو گريه ميكرد كه بعد از ديدن چان وو مجبور شدن بهش آرام بخش تزريق كنن تمام بدنش مي لرزيدو كسي نمي تونست آرومش كنه شوك بدي بهش وارد شده بود انگار از اوج خوشحالي و خوشبختي سقوط كرده بود وسط جهنمه پر از اتيش كمي كه حال چانيول بهتر شد منيجر بچه هارو با زور به خوابگاه بر گردوند و خودش پيش چانيول برگشت كه بعد از سرم و كمي استراحت با زور و دعوا دوباره برگشته بود به صندليه كنار چان وو
همون جايي كه مادرش تا چند روز پيش هر روز رو اونجا ميگذروند از دكترش شنيده بود صحبت كردن براش بي نظيره و ذهنش رو فعال ميكنه...

Everyone loves him because he is an angelDonde viven las historias. Descúbrelo ahora