جونگکوک توی هودی قرمز رنگ و بزرگش و شلوارک سیاهش با اون دماغ قرمز شدهاش درست شبیه یک نقاشی کمیک شده بود.
- میشه بزرگترین سایزش رو بگیرم؟
صدای آشنایی رو از جایی توی فروشگاه شنید ولی اهمیتی نداد و خواست بره بیرون که دختره صندوق دار صداش زد.
- جونگکوکآ..
جونگکوک این بار تصمیم گرفت اهمیت بده و به سمتش برگشت و به دختر که چیزی رو سمتش گرفته بود نگاه کرد.
- دفعه پیش جاسوییچیت رو اینجا جا گذاشتی.
جونگکوک با گفتن یه "مرسی" زیر لب جا سوییچی رو که شکل یک خرگوش قهوه ای بود، ازش گرفت.
- اوه....چه تصادفی.
با شنیدن صدای تهیونگ با چشمهای گرد شده برگشت و به چشمهای خوش رنگش نگاه کرد.
- تهـ..تهیونگشی...اینجا چیکار میکنی؟
با لبخند متعجب و خجالت زدهای گفت و سعی کرد صورت پف کرده و خوابآلودش رو توی یقهی هودیش قایم کنه.
- من نزدیک اینجا زندگی میکنم. اومده بودم برای مِی یه چندتا چیز بخرم.
جونگکوک دستش رو توی جیبهاش فرو برد و سرش رو تکون داد:
- پس برای همین اون شب دیدمت.
تهیونگ هم متقابلا سرش رو تکون داد.
- خب دیگه جونگکوکشی من میرم می رو تنها گذاشتم؛ شبت بخیر.
و با چند قدم خودش رو به در رسوند و خواست در شیشهای رو باز کنه که با صدای داد جونگکوک متوقف شد.
- تهیونگ شی، صبر کن...!
تهیونگ سرش رو برگردوند و به جونگکوک که به نظر میومد از خجالت چیزی که قراره بگه یا حتی سرما گونههاش قرمز شده بود، نگاه کرد:
- چیزی شده؟
جونگکوک چند قدم برداشت و خودش رو به تهیونگ نزدیک کرد.
- یادم رفت دفعه قبل شمارتو بگیرم....
بازم تاکید میکنم من کصدس نیسم جونگکوک هول شده به طور طبیعی اشتباه تایپ میکنه :))😂---------------
وععع باورم نمیشه ۲ پارت دیگه فقط مونده و شما هنوز به خودتون زحمت کامنت گذاشتن ندادید
نچ نچ نچ....
در هر صورت اره دیگه دو پارت مونده😂
و اینکه دیری دین دین~ تهیونگ فهمیدددددد
آل ده لاو~
YOU ARE READING
-IN NEED | Vkook-
Humorتهیونگ مردی مطلقهست و یک دختر به اسم 'مِی' داره ولی با همه اینها هنوز در حال سر و کله زدن با گرایششـه. جونگکوک، پسر دانشجویی که کار خاصی برای انجام دادن نداره و برای سرگرمی به مردم عکس پاهاش رو میفروشه! ولی چی میشه اگه بین شمارههای رندمی که میزن...