🌃part06🌃

381 84 11
                                    


وین هنوزم گیج بود که دقیقا دارن کجا میرن ولی هنوز پشت سرشون بود و نمیدونست چیکار کنه.
وارد یه اتاق شدن و وین با کنجکاوی اطرافشو نگاه میکرد و چشماش رویه همون مردی که باعث شده بود به برایت تیر بخوره خشک شد.
بازم حسی که چند روز پیش تجربه کرد بهش دست داد...اون مرد براش شده بود نماد ترس.

با چشماش ترسیدش برگشت سمت برایت و مایک و هردوتاشون با اخم وحشتناکی بهش نگاه میکردن.
ولی وین داشت از شدت استرس و ترس به گریه میوفتاد.
هیچ جایی برای ترس نبود و جاش پیش برایت امن بود ولی میترسید.این اولین باری بود که وقتی پیش برایته احساس امنیت میکنه.

برایت با همون پهلو عی که تیر خورده و کلی دردی داشت رفت سمت مردیکه با صورت زخم خونی هنوزم پوزخند میزد.
دستاشو کرد تو موهایه مرد و محکم کشیدشون عقب و با مشت قویش کوبید تو صورتش.دقیقا مثل همون روزیکه وین برای اولین بار پاشو تویه این عمارت گذاشته بود.دردیکه اون مرد با مشت برایت حسش میکردو میفهمید چون یه دور کامل این دردو تویه تموم اجراعه بدنش حس کرده بود.

واقعا با چشماش نمیتونست این چیزارو ببینه اونم وقتیکه واقعیه!
تموم اون خون هایه رویه لباس مرد واقعی بود..زخماش واقعی بود...وین تنها ری اکشنی که تو صورتش بود ترس بود.

-انگار منشیت زیادی بی خایس.

همین حرف مرد که خطاب به وین بود مساوی شد با مشت محکم تری تو صورتش...ولی بازم دست از حرف زدن بر نداشت و با خنده ای که سر داد گفت:

-شایدم جنده ی جدیدته...هوم؟

برایت با حرصیکه نمیدونست از کجا میاد با لگد کوبید تو صندلی پیر مرد خرفتی که جلوش بود و انداختش زمین و با تموم زوری که داشت مشت میکوبید تو صورتش.

-یادت باشه هر جایی جرعت گه خوردن نداشته باشی تویه زندگی بعدیت به دردت میخوره.

مرد خون تویه دهنشو تف کرد رویه زمین و با تموم درد عضله هایه صورتش خندید.

-حد اقل بلد باش که نزاری جندت همچیو ببینه...گناه داره.

وین براش مهم نبود اون چی میگه..فقط از این میترسید که یکی جلو چشماش بمیره و نتونه کاری برای زنده موندنش بکنه..با اینکه اون مرد ادم خوبی نبود ولی وین دلش نمیخواست شاهد مرگ کسی باشه.ترسناک بود که با کسی تو اتاق باشی که دیگه نفس نمیکشه.

وین مات اتفاقای رو به روش بود که دستش کشیده شد و به جلو هول داده شد و نزدیک بود بخوره زمین.
به برایت نگاه کرد و دنبال علت کارش بود.

-بکشش.

با همین کلمه حس میکرد برق از سرش پریده...اون حتی نمیتونست کتک خوردن اون یارو رو ببینه حالا باید میکشتش؟باید علت مرگ یه نفر میشد؟محال بود.

PHOBOPHOBIAWhere stories live. Discover now