46

7.7K 1.4K 203
                                    

تهیون دختر خوشگلی بود.
واقعا خوشگل بود و جونگ کوک میدونست بزرگ تر بشه ، خوشگل تر میشه.

تهیونگ و تهیون خیلی شبیه هم بودن.
تهیون موهای تهیونگ رو کشید:″اووووپااااا′′
با لحن کیوت و بچگونش گفت.

تهیونگ پوفی کشید و گفت:″چیه تهیون؟″

تهیون به جونگ کوک اشاره کرد و توی گوش تهیونگ داد زد:″این آقاهه کیه؟″

″این آقاهه دوست پسر داداشته″
تهیونگ با نیشخند گفت و چشمای جونگ کوک گرد شد.
خواست چیزی بگه که تهیون جیغ زد.

″تو کوکی اییی؟؟″
تهیون با جیغ گفت و جونگ کوک آب دهنش رو با ترس قورت داد.

″ته‌ته عکساتو نشونم داده بودددد″
تهیون با ذوق گفت و از بغل داداشش بیرون اومد و سمت جونگ کوک دوید.

″ع-عکس؟″
جونگ کوک با گیجی پرسید و تهیونگ خودشو به اون راه زد.

″اوههه اوپا تو شبیه خرگوشی″
تهیون با ذوق گفت و با دستای کوچولوش صورت جونگ کوک رو قاب گرفت.

′چرا خواهر و برادر همچین واکنشی نسبت به من نشون میدن؟′
جونگ کوک فکر کرد و لبخند کوچیکی زد:″شای-شااید بااششم″

تهیون سرش رو کج کرد و بعدش برگشت سمت تهیونگ:″اوپا؟اوپا خرگوشی چرا اینجوری حرف میزنه؟″
پرسید و جونگ کوک سرش رو پایین انداخت.

توی نگاه تهیونگ به تهیون ، کلی فحش بود.
بی صدا لب زد:′خفه شو′

تهیون لباش آویزون شد و سمت تهیونگ رفت و روی پاش نشست.

جونگ کوک هنوز نگاهش به زمین بود و چیزی نمیگفت.

تهیونگ اگه تهیون بچه نبود یه جوری میزدش که دیگه از این غلطا نکنه ولی نمیخواست با یه دختر بچه همچین کاری بکنه.

″خب...بریم دیگه؟″
تهیونگ سعی کرد جو رو عوض کنه.

جونگ کوک سرش رو بلند کرد و بی صدا سر تکون داد و بلند شد.

تهیونگ آهی کشید و بلند شد.
تهیون هم توی بغلش بود.

خونه ی تهیونگ بودن ، تهیون رو راننده ی مادرش آورده بود.

از خونه بیرون رفتن و سمت ماشین تهیونگ رفتن.
″خب تهیون ، میخوایم بریم شهر بازی″
تهیونگ گفت که زودتر از جونگ کوک سوار ماشین شده بود گفت.

تهیون با بغض ، آروم توی گوش تهیونگ زمزمه کرد:″اوپا خرگوشی ازم ناراحته؟″

تهیونگ چیزی نگفت و تهیون آه کشید.
جونگ کوک هم سوار شد و کمربندش رو بست.
(نکته آموزنده...کمربند ببندید)

تمام مدت ، تهیون که عقب نشسته بود ، راجب چیزای مختلف با تهیونگ حرف میزد ولی جونگ کوک توی بحثشون شرکت نمیکرد.

تهیونگ هر لحظه برمیگشت و به جونگ کوک نگاه میکرد تا واکنشی از حرفاش بگیره ولی اون خیلی خنثی داشت به بیرون نگاه میکرد.

وقتی به شهربازی رسیدن ، تهیونگ ماشین آشنای یونگی رو دید.

پیاده شدن و تهیون دست تهیونگ رو گرفت.
جونگ کوک هم طبق معمول بی هیچ حرفی دنبالشون میومد.

یونگی با دیدنشون لبخندی زد:″هییی داداش″
و با تهیونگ دست دادن.

تهیونگ و جیمین هم همینکارو کردن ولی جونگ کوک چیزی نمیگفت و معذب بود.

″سلام جونگ کوک شی″
جیمین با لبخند گرمی گفت و جونگ کوک فقط سر تکون داد.

جیمین چشم غره رفت و زمزمه کرد:′بی ادب′

یونگی هم مثل جیمین به جونگ کوک سلام کرد و جونگ کوک همون کار رو تکرار کرد.

″خب..تهیون..نمیخوای به یونگی سلام کنی؟″
تهیونگ وقتی دید تهیون چیزی نمیگه ، گفت.
ولی تهیون با بغض به جونگ کوک نگاه میکرد.

جونگ کوک که نگاه تهیون رو دید ، لبخند خوشگلی زد تا تهیون رو مطمعن کنه حالش خوبه.

″سلام یونگی اوپا...سلام کسی که نمیشناسم″
جمله ی آخرش رو روبه جیمین گفت.

″سلام کیوتی..من جیمینم″
جیمین با لحن بچگونه ای گفت و تهیونگ لباش رو به هم فشار داد تا نخنده.

″چرا اینجوری حرف میزنی؟″
تهیون با صورت پوکری گفت و جیمین آهی کشید.

″مگه معمولا با بچه ها اینجوری حرف نمیزنن؟″
جیمین پرسید.

″با من کسی اینجوری حرف نمیزنه″
تهیون با پرویی گفت و جیمین تصمیم گرفت بحث رو ادامه نده.

″خب ، بریم توی شهربازی؟″
یونگی پرسید و همه سر تکون دادن.

″آرهههه...چی سوار شیم اول؟″
تهیون با ذوق داد زد.

″نمیدونم تهیون...تو چی میخوای سوار شی؟″
تهیونگ درحالی که دست تهیون رو گرفته بود پرسید.

جونگ کوک دستشو توی جیب کاپشنش کرد و نگاهی به اون خواهر و برادر کیوت انداخت.

″اصلا هرچی کوکی اوپا بگه″
تهیون گفت و برگشت سمت جونگ کوک.

جونگ کوک شونه ای بالا انداخت و تهیون سمتش رفت:″اوپا بهم بگو چی دوست داری سوار بشی؟″

″فرق-فرقی نداره″
جونگ کوک جوری گفت که فقط تهیون میتونست بشنوه.

″پس بریم سوار همه چی بشیمممم″
تهیون جیغ زد و چند نفر بهشون نگاه کردن.

جونگ کوک ترس خاصی نداشت پس خیالش راحت بود.

🌌Do Not Look At Me_VKOOK🌌Where stories live. Discover now