داریم بیرون میریم*
مامانم:سینتو بپوشون
من:این گردنمه!!!
مامانم:سینته.
من:این سینه س این چیه؟*به سینه ی واقعی اشاره میکند*
مامانم:ممه😂😂
YOU ARE READING
یک بدبخت
Short Storyاین فیک یا رمان یا هرچی...اینا نیست. من دیدم خیلی چیزا رو توی مسیج بورد میگم ولی خیلی چیزای فان یا همینطوری روزمره و اتفاقات معمولی رو نمیتونم بگم. این بوک میتونه کمک کنه منو بشناسید؟ شاید بگین مثلا کی هستی که بخوایم بشناسیم. ولی خب آره همینطوریه دی...
چرا مادر من
داریم بیرون میریم*
مامانم:سینتو بپوشون
من:این گردنمه!!!
مامانم:سینته.
من:این سینه س این چیه؟*به سینه ی واقعی اشاره میکند*
مامانم:ممه😂😂