چشمام و باز کردم که چشمم به تهیونگ افتاد که کنارم خواب بود ساعت چند بود؟
بی حال تو جام نشستم دستم و دراز کردم و گوشیم از رو میز برداشتم ساعت 5 غروب بود من این همه خوابیده بودم؟بدنم کرخت بود از درون داغون بودم حالت تهوع داشتم ولی نیاز داشتم که یه چیزی بخورم از رو تخت بلند شدم
-بیدار شدی؟
برگشتم سمت تهیونگ احساس بی حسی تو دست و کمرم داشتم ولی نه خیلی زیاد
-سلام
-خوبی؟
رو تخت نشست منتظر نگام کرد سر تکون دادم
-از دیشب خیلی بهترم
از رو تخت پایین اومد:بیا بریم یه چیزی بخور باید گرسنه ات باشه
اروم به خاطر کرخت بودن و بی حس بودن بدنم پشتش راه افتادم:خیلی گرسنمه
وارد اشپز خونه شدیم:نامجون و جین هیونگ کجان؟
-رفتن برای شام غذا بگیرن
-مرفینم و قبل از شروع دردم میزنم امشب ازت میخوام وقتی دردم شروع شد هر دو ساعت بهم تزریقش کنی باشه؟
سر تکون داد:باشه بگیر بشین
رو صندلی نشستم:دیشب بدخوابتون کردم نه؟
سمت یخچال رفت و ظرف پر از گوشت در اورد
-من بیدار بودم چیمی داشتم ماه و نگاه میکردم
سمت گاز رفت و ماهیتابه برداشت و رو گاز گذاشت زیرش و روشن کرد
-منم دیشب رفتم بیرون حدود ساعت 3 بود اگه اشتباه نکنم
-خب؟
-یه گرگ دیدم
تو ماهیتابه روغن ریخت:خب؟
-تعجب نکردی؟
-نه این اطراف پر از گرگه اگه دقت کرده باشی ما تو محوطه اونا پا گذاشتیم پس طبیعیه
-من ازش نترسیدم
-جدی؟
مشغول سرخ کردن گوشت ها شد
-اره من بهش نزدیک شدم یعنی گذاشت بهش نزدیک شم به موهاش دست زدم اون خیلی خوشگل بود
نگاش کردم پشت بهم مشغول سرخ کردن گوشتا بود
-حتما خوشگل بوده که تورو نترسونده
-نه به خاطر خوشگلیش اون واقعا حس خوبی بهم میداد میخواستم بیشتر پیشم بمونه ولی جین هیونگ فراریش داد
خندید:پس هیونگ قرارتون و بهم ریخته
-تو دیدیش؟
-اون خاکستریه و میگی؟
-اره دقیقا همون توهم پس دیدیش جین هیونگ هم دید احتمالا خونه اش این طرفاست
-چرا این فکر و میکنی؟
YOU ARE READING
Filter | kookmin |
Fanfiction◀کامل شده▶ کاپل اصلی:کوکمین کاپل فرعی: ویمین ژانر: رمنس، تخیلی و فانتزی کسی از ماهیت جیمین خبر نداره همه فکر میکنن جیمین یه ادم معمولیه حتی خودش تا وقتی که پای جانشین اقای جئون یعنی جونگ کوک به زندگی جیمین باز میشه اونوقت........... با داستان همراه...