تا شیش ماه پیش اصلا فکر نمیکردم که یه روزی بشینم دوباره سر درسم،واسه کنکور بخونم و اولیت زندگیم پول در آوردن نباشه.
عجیبه.
حتی وقتی نوشته های قبلی یا حتی داستان هایی رو که آنپابلیش کردمو میخونم،اصلا یادم نمیاد که کی و چرا و چطور این چیزارو نوشتم.
دور و برم چیزی عوض نشده.
ولی خودم چرا.عوض شدم و یه جورایی حس میکنم که
بزرگ تر شدم و
منطقی تر.
البته فکر میکنم تغییر چیز خیلی خوبیه.و کسی ضرر میکنه که افکار الان و دو سال پیشش با هم هیچ فرقی نداشته باشه.
میدونین
بازم برگشتم و هنوز هم از نوشته هام متنفرم
نمیخوام دیگه حرف بزنم
حالم از خودم بهم میخوره
YOU ARE READING
در حالت سکون
Randomوقتی یه روزی قراره که تو قبر بپوسم ، برای چی از تو میترسم؟ . . .