《part 9》

498 65 33
                                    

عکس تِسا👆👆👆👆

_جیمین گمشو بیرون

+تو نمیتونی با من عین به آشغال برخورد کنی..

یونگی کوله پسر گستاخ رو به روش از روی تخت برداشت توی بغلش پرت کرد.

_اره، میتونم، تکرار نمیکنم گمشو.

اخمی کرد عقب عقب به در خروجی نزدیک شد دستگیره رو فشرد :
+هه باوشه دیگه منو نمیبینی مین یونگی

_جدی؟!کائنات از دهنت بشنوه ،چن وقت ارزومه..

در محکم کوبید به دیوار کنارش تکیه داد ...

در محکم کوبید به دیوار کنارش تکیه داد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

+باید میزاشتم کوروساوا بهت تجاوز کنه...
موهاشو با خشم بهم ریخت با خودش گفت:
+ نمیتونستی احمق تو روش کراشی، اخه کی میزاره جلو چشماش کراششو ب فاک بدن ..

اداچی: پارک جیمین روی زمین چیکار میکنی ؟!

آبروش بالا داد به هم کلاسیش خیره شد
+دارم دنبال حلقه ازدواجم میگردم نمیبینی؟!
و براش پشت چشم نازک کرد ..

اداچی آروم نزدیک تر شد پیشونیش لمس کرد متفکرانه به افق خیره شد گفت: خیلی حالت بده ،احتمالا اثرات باکره گی تو ۲۵ سالگی ...

با شنیدن حرفاش سریع بلند شد،لباسش مرتب کرد،
+بهتر بریم وگرنه دیر میرسیم مجبوریم عین احمقا اون جلو وایستیم.

(کلاس ادبیات چینی )

استاد" جلسه بعد که میشه هفته آینده باید یه خلاصه از اتفاقات زندگی تون توی چین به زبان مادریتون در قالب یه مقاله بنویسن،
در ضمن نمیخوام بیاید راجب اتفاق مزخرف رابطه هاتون فک بزنید
استاد" باید جوری بنویسید که انگار راجب خودتون نیست ..مثلا درس عبرت از اتفاقات گذشته یه همچین چیزی ..

ته: استاد

استا: بگو تهیونگ

استا: بگو تهیونگ

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Then all the bad days♡Where stories live. Discover now