ییبو :
بعد رسیدن به کاغذ بازیای ثبت نام,خسته رسیدم به خوابگاه .جیمین یونگی نبودن,ژان هم توی اتاق نبود.پس کاملا تنها بودم.و راحت میتونستم استراحت کنم...وسایلم بچینم..
کولمو گذاشتم روی صندلی کنار اشپز خونه..
جعبه هارو یکی یکی باز کردم,کتابارو توی قفسه کوچیک زیر کشو چیدم..
بعدشم لباسامو تو کمد کنار دیوار که شماره 4 بود اویزون کردم..
جوری وسیلمو از اون خونه جمع کردم که یه لنگه جورابم تو اون خونه ازم نباشه,انگار که میخواستم برای همیشه از دست اون مرد فرار کنم.,واقعاهم اینطور بود.خسته شدم از بس کار کردم و خرجشو دادم.اون حتی تلاش نمیکنه که یه زندگی نرمال بهم بده.
و مادرم اون حتی ازش حرف نمیزنه ..میترسم بپرسم کجا دفنش کرده...چون ممکنه تا سر حد مرگ کتک بخورم.وقتی وسایل مرتب کردم,لباسام از عرق خیس شده بود.
پس تیشرتمو در اوردم,رفتم تو حموم,اب باز کردم رفتم زیرش..
قطرات اب گرم روی پوستم بهم ارامش میداد...دستمو برای گرفتن شامپو سمت میز نقره ای کنار حموم دراز کردم,
وایستا ببینم اینجا کلی شامپو, نرم کننده بدن..از ماک های معروف ...من هیچ چیزی نیاوردم,بهتر با پول کمی که برام مونده برم خرید و وسایل بهداشتی مثل شامپو مسواک خمیر دندون بخرم,نمیخوام با اون پسر ژان سر این مسائل دعوا کنم...یجورایی عجیب غریبه..یه بچه پولدار بی دقدقه..حس میکنم تنها کسی که میتونه منو درک کنه یونگی..دوست دارم بیشتر بشناسمش..
مجبور بودم از یکی از شامپوهای بدن ..که نمیدونم مال کی بود,استفاده کنم...
اومدم بیرون و دیدم ژان روی میزکاری که تا چند دیقه پیش متوجش نشدم نشسته و مشغول یاداشت برداری تایپ کردنه...
با حوله بنفش روشن دور کمرم رفتم سمت کمدم.
وقتی درش باز کردم,صدا تولید شد.
و ژان خیلی سریع برگشت سمت من.
لباشو غنچه کرد گفت:اووو,جذاب من ,حموم بود.برگشتم بهش اخم کردم دوباره خودمو مشغول پیدا کردن لباس مناسب کردم.
صدای کشیدن صندلی شنیدم,فک کنم حالا از میزش جدا شده و داره میره جایی.
نه وایستا ببینم صدای پاهاش درس پشت سرمه..
با تیشرت طوسی که دستم بود,برگشتم سمتش.
ژان دستشو روی کمد پین کرد.ژان:چرا بوت عوض شده..
انقدر جدی توی صورتم گفت که یه لحظه ازش ترسیدم.
شبیه قاتلای سریال بود که طراف حموم میگردن میخوان یه گوشه خفتتت کنن...
با لکنت گفتم:ت.ت.و از..ک..جا میدونی..نگاشو عوض کرد نیش خند زد...چون تو بوی منو میدی...
فاعاک بعله ریدم...این شامپو بدن ژان بود...باید حدس میدزدم.,
و این چه حس کوفتی که بعد شنیدن اون کلمات دارم حس گرمای شدیدی که کل بدنمو گرفته.. مثل یه حاله جادوییی..
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Then all the bad days♡
Hayran KurguCouple: zhanyibo♡&yoonmin Genre: Romance/smut/Drama Author: mojdeh7_7 page:.... فیک دوتا کاپل چینی Wang yibo و xiao zhan بازیگران سریال the untamed یه سریال چینی که داستان عاشقانه دوتا پسره... این توضیح برای کساییه که این کاپل نمیشناسن,پیشنهاد...