درد داشت...

464 67 27
                                    

همه خوشحال بودن امروز روز بزرگی (جشنواره‌ ماما) بود و بعد تا یه مدت استراحت میکردن.
همه شاد و فعال بودن اما جین نه...نمی دونست چرا فقط به شکل مبهمی نگران بود...
شاید به خاطر تهدید جیمین به مرگ از طرف اون هیتر بود؟
اره همین بود...اون خیلی نگران دونسنگش بود.

: آماده شید!

دیگه باید روی استیج میرفتن.

___________

(کنسرت: اهنگ دونت لیو می )

نوبت پارت جیمین بود و توی اوج درخشش بود جین با خودش فکر کرد زیاد نگران بوده و خیالاتی شده...جیمین مثل همیشه عالی بود سرش رو به سمت جمعیت برمیگردونه و چشمش به یه چیزی میوفته یه اسلحه؟!
و به سمت جیمین نشونه گرفته شده؟؟؟!

  شاید کمتر از یه ثانیه بود توی اون لحظه تنها چیزی که
  توی ذهنم بود این بود : جیمین در خطره...
  و تامل نکردم دستش روکشیدم به طرف خودم که  باعث شد صداش به شکل بدی قطع بشه و بعد بنگ!
همه این ها در چند ثانیه کوتاه اتفاق افتاد همه تعجب      کرده بودن و تمام چشم ها روی استیج بود و سکوت  مسخره ایی به وجود اومده بود...
ولی برای جیمین،جونگکوک، تهیونگ،یونگی و هوسوک  که به جسم بی جون هیونگشون که روی استیج افتاده  بود و خون سرخ رنگی از توی سوراخ ایجاد شده روی  سرش بیرون می ریخت خیره بودن همه چیز شبیه
  توهم بود...

  انگار که یه اتفاق بی معنی افتاده باشه...

  انگار ثانیه ها اشتباه باشن...

  انگار دنیا لحظه ایی سکوت کنه...

____________

: برای من بی معنیه...واقعیت نداره...من مطمئنم اون
  اون اینجاست و داره نگام میکنه...هیونگ من
  قلبش خیلی بزرگه...بزرگتر از آسمون آبی... ولی من    هرگز کسی که اون رو از من... از ما گرفت نمیبخشم
   کسی که فقط ۲۸ سال داشت این حقش نبود... میدونم
   اگه الان این جا بود لبخندی بهم میزد و مثل همیشه با
   لبخنداش شادم میکرد...من ناراحتم من من متاسفم
  اون همیشه..همیشه...همی..هم...
  ولی با هق هق هاش و اشک هایی که از صورتش فرو   میریختن و واقعیت تلخ این که اون دیگه اینجا نیست
  فریاد میزدن نتونست ادامه بده هیچ کس بهتر از اون
    نبود انگار همه دنیا توی غم فرو رفته باشه و شاید
  فرو رفته؟

  قطرات درشت بارون روی زمین میریزند انگار اون ها  هم ناراحتن...

    نامجون با چشمای قرمز سعی میکنه جیمین آروم کنه  و تهیونگ و هوسوک هم جونگکوک رو بقل کردن تا دوباره غش نکنه اما یونگی فقط ایستاده و از دور به  اون سنگ قبر که با هزاران گل تزئین شده نگاه میکنه.

عکسی از هیونگ دوست داشتنیش که انگار با لبخند
به همه دنیا فریاد می زنه شاد باشید♡

TeArSUnde poveștirile trăiesc. Descoperă acum