First snow(special part)

320 59 15
                                    

با شنیدن صدای جیغ مانند، پلکامو از هم فاصله میدم و اخم کوچیکی بین ابروهام جا خوش میکنه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

با شنیدن صدای جیغ مانند، پلکامو از هم فاصله میدم و اخم کوچیکی بین ابروهام جا خوش میکنه. نفس عمیقی میکشم و سعی میکنم از تختم فاصله بگیرم تا بتونم ببینم که منشا صدا از کجاست. 

همونجا بود که دیدمش. جلوی پنجره ی بزرگ پذیرایی ایستاده بود و با ذوق بالا و پایین میپرید و هرازگاهی هم کف دستاشو روی شیشه میچسبوند و با دقت به بیرون نگاه میکرد. اخمم سریع محو میشه. دستمو روی چشمام میکشم تا شاید خستگیم کمی از بین بره و از روی تختم بلند میشم. 

سال پیش رو به یاد میارم...یه افسانه ی کره ای هست که میگه، اگر معشوقه‌ات رو توی اولین برف سال ببوسی عشق حقیقی بینتون شکوفا میشه و تا ابد زندگیتون به هم گره میخوره. اولین برف پارسال، اولین چهره ای که جلوم ظاهر شد، جونگین بود. وقتی فهمید بیدارم دستمو بین دستاش گرفت و سمت پنجره برد. بهم بیرونو نشون میداد. ذوق زده حرف میزد چون تُنِ صداش بالا و پایین میشد ولی من ذره ای از حرف هاشو متوجه نمیشدم...چرا؟چون تمام مدت، به جای اینکه به بیرون نگاه کنم، به چشم ها و صورتش خیره شده بودم. و لبخندیش که از روی لب هاش پاک نمیشد‌. خیلی معصوم به نظر میرسید. و من جلوی خودم رو گرفتم که با دستام صورتشو قاب نکنم و لب هاشو آروم نبوسم.. 

دستمو توی جیب هودیم میبرم و با دست دیگه‌ام، موهامو توی آینه درست میکنم و از اتاقم بیرون میرم. قدم هامو آروم برمیدارم تا جونگین متوجه‌ اومدنم نشه. با فکر کردن بهش گوشه ی لبم به آرومی بالا میره و لب هامو روی هم فشار میدم تا نخندم..
بهش نزدیک و نزدیک تر میشم، دست هامو اول جلو میبرم و دور بدنش حلقه‌اشون میکنم و قبل از اینکه بتونه چیزی بگه یا حتی عکس العملی نشون بده، توی بغلم میکشمش و محکم به خودم میچسبونمش. توقع داشتم جیغ بزنه، یا هُلم بده و با قیافه ای که نشون میده از بغل متنفره بهم خیره بشه. یا حداقل مثل همیشه مشتشو بیاره بالا و تهدیدم کنه.. 
ولی هیچ کدوم ازین کارارو نکرد. 
در عوض، اول فقط شوکه میشه، توی جاش آروم بالا میپره و سریع سرشو سمتم برمیگردونه تا بفهمه کی ام. چشم هاشو ریز میکنه و آروم میخنده و دوباره سرشو سمت جلوش برمیگردونه.
برای اینکه راحت تر باشه دستاشو روی دستام میزاره. نمیتونم حتی توصیف کنم...حس نرمیه دست هاشو و نوک انگشت هاش، وقتی دستمو لمس میکنه.. 

𝘌𝘷𝘦𝘯 𝘢𝘯𝘨𝘦𝘭𝘴;𝘩𝘺𝘶𝘯𝘪𝘯.Where stories live. Discover now