در رو اروم بست و سمت مبل ها قدم برداشت رو مبل تک نفره روبه روی دو نفری که کنار هم بودن نشست..
دکتر ویل خم شد و از کیف مشکی رنگ دانشگاهیش پرونده طوسی رنگی رو بیرون اوارد و روی میز گزاشت سمت چانیول هلش داد
چانیول نگاهی به دکتر کرد و پرونده رو برداشت
به جلدش هم نگاهی انداخت
صفحه اول رو باز کرد و با دیدن عکس بیون بکهیون نفس عمیقی کشید
مشخصاتش رو از بالا شروع به خوندن کرد و با خوندن هر خط نیم نگاهی با یه تای ابروی بالا رفته به بکهیون روبه روش ک زل زده بود بهش مینداخت..
با خوندن سال تولدش گلوشو صاف کرد و چندتا سرفه پشت سر هم نشون دهنده تعجبش بود..
"متولد 1987"
چشماش رو ریز تر کرد و این بار به دکتر ویل که با افتخار نگاهش میکرد نگاه کرد..
دستی پشت گردنش کشید و کمی معذب شد
صفحه رو برگردوند و ولی خب جای تعجبی براش نمونده بود...به نظرش عادی بود"مشخصات همسر بیون بکهیون"
تقریبا بعد از ۵ دقیقه کل پرونده رو با سرعتی خونده بود و همه چیز رو میدونست
+قرار نیست ازمون پذیرایی کنی چانیول؟
بدون هیچ حرفی از جاش بلند شد و سمت اشپزخونه رفت
نصف شب وقت پذیرایی نیس...
با خودش باز هم حرف میزد
از تو اشپزخونه موقع ریختن چای سبز ها به اون دو نفر نگاه کرد و دید که دکتر ویل داره با بیون حرف میزنه ولی متوجه حرفاشون نشد..."""
+بیون من مطمعنم تو از پسش بر میای...این پسر کمی سر به حواست نگرانم مشکلی ایجاد نکنه
_من کارمو خوب بلدم پروفسور
دکتر لبخندی به بکهیون زد و به روبه روش خیره شدچانیول با استکان های چان اومد و اونارو روی میز گزاشت
+چانیول
چانیول استکان چای خودش رو از توی سینی برداشت و روی میز مقابل خودش گزاشت با شنیدن اسمش از لبای دکتر ویل سرش رو بالا گرفت و زل زد بهش
+اقای بیون لطف کردن و برای انجام ماموریتشون قراره تو همین کوچه یه خونه اجاره کنن
_تا حواسشون به من باشهاروم زمزمه وار گفت و تکیه اشو به مبل داد
+نباید لجبازی کنی یول..اول ها خیلی بهتر با بقیه ارتباط بر قرار میکردی..متوجه نمیشم که چرا یهو همه بادیگاردات رو رد کردی
چانیول سعی کرد هیچی نگه و فقط نگاه کنه...نباید حرف اضافه دیگه ای میزد
+شماره بادیگاردت رو داشته باش چانیول
دکتر به پرونده اشاره کرد و چانیول سرش رو بالا پایین کرد..پرونده رو برداشت و کنار خودش گزاشت
دکتر ویل بازهم با صورت قرمز شده تپلش اخم کرد و به خودکارِ روی میز اشاره کرد
چانیول دستی رو صورتش کشید و خودکار رو برداشت پرونده رو یه بار دیگه باز کرد و صفحه آخرش رو امضا کرد
بادیگاردش در سکوت نشسته بود و چایی سبز اش رو میخورد
دکتر ویل بعد از خوردن چایی سبزش سرفه ای کرد و از جاش بلند شد
کیف دانشگاهیش رو برداشت و کتش رو مرتب کرد
+چانیول اقای بیون رو کلافه نکن و به حرفاش گوش بده
YOU ARE READING
I got you Doctor
Fanfiction[Chanbaek] پارک چانیول دانشمند معروف و بزرگی عه که حواسش به خودش نیست..به این که ممکنه بهش آسیب برسونن..هیچ وقت قبول نکرده که بادیگاردی داشته باشه! حالا چی میشه اگه بیون بکهیون بیاد و با مهارت های بالا بشه بادیگارد چانیولی که ناراضیه؟ روح چانیول در...