مثل تمام روزهای زندگی هر آدمی، اونروز صبح برای من خیلی معمولی شروع شد.
بدون هیچ دغده و یا هیجان از پیش تعیین شده ای و بدتر از همه... تکراری!
منو خانوادم توی یه آپارتمان دو طبقه توی شهر توکیو زندگی میکردیم...
یه خانواده ی معمولی که تشکیل شده بود از من، مامان، بابا و جین هیونگ...
همه چیز به نظر روبه راه میومد.
اما رو به راه، شاید یه توصیف برای صفت معمولی بود!
اره...همه چیز معمولی بود...زیادی معمولی!
چرا از صفت گذشته استفاده میکنم؟
چون سعی دارم مقدمه ی مناسبی برای گذشته بنویسم...
یه گذشته ی ساده که باعث ساخته شدن یه آینده ی شیرین شد.
YOU ARE READING
That Summer Has Passed (Season 1)
Fanfiction𖤜᭄ Fallow me ♡ Season 1: Complete جونگ کوک پسری بازمانده ی یه تصادف و تهیونگ نوجوان ناشنوایی که از کلیسا اومده باهم توی روستا آشنا میشن و عشقی که بین دو قلب شکسته اتفاق میوفته... Genre ⟱ ᯓ Diary - Smut 🔞 - Romance Couple ⟱ ᯓ KooKV Up⟱ ᯓ Complet...